- رَئِيس
- رئیس، رئیس جمهور
معنی رَئِيس - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بد، فقیر، بی کیفیّت
ریاست دانشکده، رئیس یک دانشکده
رئیس جمهور
اصلی، ریاست جمهوری
اصولاً، عمدتاً
غمگین، افسرده، عبوس
شیطنت آمیز، میانگین
خسته کننده، یکنواخت
لرزش، تکان دادن
لرزان، یک لرز، لرزنده
همدل، مهربان، رحیم، قابل ترحّم، دل رحم، لطیف بودن
ارزان
باوقار، برازنده، چابک
ارزان
رضایت دادن، راضی، راضی بودن
شرجی، مرطوب
بلند، نازک
همراهی، همراه
فرمانده کمکی، گروهبان
رنین، زنگ زدن
خرخره کننده، غرّش
کم، کمی، باریک
خوٰار و زشت، شرور
چند، ناراضی
بی کلام، سعادت
بی امید، او ناامید می شود
با رفتار رئیس مآبانه، به صورت عمده