جدول جو
جدول جو

معنی روزینه - جستجوی لغت در جدول جو

روزینه
روزی، رزق و خوراک هرروزه، غذای روزانه، توشه، نصیب، قسمت
تصویری از روزینه
تصویر روزینه
فرهنگ فارسی عمید
روزینه
(نَ / نِ)
بهره و حصۀ هرروزه. (ناظم الاطباء). روزی. (فرهنگ فارسی معین)، آنچه از نقد و جنس که هر روزه بشخص میرسد، معاش یومیه، جیره ای که هرروزه به مستحقین دهند. (ناظم الاطباء)، روزگار. زمان. دوران: آن روزینه شهر (بخارا) همانقدر بود که شهرستان است. (تاریخ بخارای نرشخی)
لغت نامه دهخدا
روزینه
خوراک روزانه: رزق روزیانه روزرینه، توشه، نسیب قسمت حظ
تصویری از روزینه
تصویر روزینه
فرهنگ لغت هوشیار
روزینه
((نِ))
روزی
تصویری از روزینه
تصویر روزینه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فروزینه
تصویر فروزینه
(دخترانه)
آتش زنه، چخماق
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گوزینه
تصویر گوزینه
جوزینه، حلوایی که با مغز گردو یا بادام درست کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روزانه
تصویر روزانه
مقابل شبانه، مربوط به روز، به اندازۀ یک روز مثلاً مصرف روزانه، در هر روز مثلاً روزانه چند لیوان آب می خورید؟، روز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جوزینه
تصویر جوزینه
حلوایی که با مغز گردو یا بادام درست کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بوزینه
تصویر بوزینه
نوعی میمون کوچک دم دار با ران های بی مو و سرخ رنگ که در آسیا و افریقا زیست می کند، انتر، بوزنه، بوزنینه، پوزینه، پهنانه، مهنانه، کبی، کپی، گپی، قرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فروزینه
تصویر فروزینه
آتشزنه، چیزی که با آن آتش روشن کنند مانند خار و خاشاک و هیزم نازک، آتش گیره، هر چیزی که با آن آتش روشن کنند، پد، حطب، شیاع، وقود، آفروزه، پده، پوک، آتش برگ، مرخ، پرهازه، وقید، پیفه، هود، آتش افروزبرای مثال شرری را که جست ز آهن و سنگ / بی فروزینه مشکل است درنگ (جامی۱ - ۱۵۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پوزینه
تصویر پوزینه
بوزینه، نوعی میمون کوچک دم دار با ران های بی مو و سرخ رنگ که در آسیا و افریقا زیست می کند، انتر، بوزنه، بوزنینه، پهنانه، مهنانه، کبی، کپی، گپی، قرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لوزینه
تصویر لوزینه
نوعی شیرینی که با مغز بادام و پسته، گلاب و شکر درست می کنند، باقلوا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوزینه
تصویر دوزینه
دوزنه، سوزن، نیش حشرات گزنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رازینه
تصویر رازینه
پله، پلکان، پاشیب، راهرو اتاق یا پشت بام که دارای پله باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روزیانه
تصویر روزیانه
روزی، رزق و خوراک هرروزه، غذای روزانه، توشه، نصیب، قسمت
فرهنگ فارسی عمید
(فُ نَ/ نِ)
آتش پرک و آتش زنه و چخماق را گویند، خار و خاشاکی را نیز گفته اند که بدان آتش افروزند. (برهان). فروزه. رجوع به فروزه شود
لغت نامه دهخدا
(اِ نَ / نِ)
منسوب به امروز. (ناظم الاطباء) (آنندراج). امروزین. (فرهنگ فارسی معین) :
از آن مه نیست امروزینه این جور
که دل بر دوستان دیرینه دارد.
میرخسرو (از آنندراج).
لغت نامه دهخدا
حلوایی که از مغز گردو سازند حلوای گوز چهار مغز: شربتی نیست بی گلو گیری هیچ گوزینه نیست بی سیری. (راحه الصدور)
فرهنگ لغت هوشیار
حلوایی است که از شکر (یا عسل) ومغز بادام نرم کوبیده ومخلوط به گلاب می سازند. این خمیر را در میان ورقه های بسیار نازکی از نان مانند لواش (و حتی از آن نیز نازکتر) می پیچند وبقطعه های کوچک می برند و در ظرفی بصف در کنار هم مرتب می کنند وشربتی از شهد و شیره تازه آمیخته به گلاب می جوشانند و برآن می ریزند. آخر الامر مقداری مغز پسته خر کرده و کوبیده بر روی آن می پراکنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رویینه
تصویر رویینه
هرچیز که از روی ساخته شده باشد، محکم استوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روزانه
تصویر روزانه
مربوط به روز، هر روزه، روز به روز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رازینه
تصویر رازینه
پلکان، راهرو اطاق یا پشت بام که دارای چند پله باشد، شیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوزینه
تصویر بوزینه
مراد میمون است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امروزینه
تصویر امروزینه
امروزین، تازه جدید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فروزینه
تصویر فروزینه
آنچه بدان آتش افروزند از هیزم باریک و گیاه خشک آتشگیره آتش زنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فروزینه
تصویر فروزینه
((فُ نِ))
آتشگیره، چیزی که با آن آتش روشن کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بوزینه
تصویر بوزینه
((نِ))
میمون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روزانه
تصویر روزانه
((نِ))
مربوط به روز، وابسته به روز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رویینه
تصویر رویینه
((نِ))
ساخته شده از روی، محکم، استوار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لوزینه
تصویر لوزینه
((لُ یا لَ نِ))
یک قسم شیرینی است که از شکر و گلاب و بادام و پسته ساخته شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فروزینه
تصویر فروزینه
شعله
فرهنگ واژه فارسی سره
آتش زنه، چخماق، مرو
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از روزانه
تصویر روزانه
Day, Daily, Daily
دیکشنری فارسی به انگلیسی
امروزه، متعلق به امروز، مربوط به امروز
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از روزانه
تصویر روزانه
ежедневный , ежедневно , дневной
دیکشنری فارسی به روسی