جدول جو
جدول جو

معنی گوزینه

گوزینه
جوزینه، حلوایی که با مغز گردو یا بادام درست کنند
تصویری از گوزینه
تصویر گوزینه
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با گوزینه

گوزینه

گوزینه
حلوایی که از مغز گردو سازند حلوای گوز چهار مغز: شربتی نیست بی گلو گیری هیچ گوزینه نیست بی سیری. (راحه الصدور)
فرهنگ لغت هوشیار

گوزینه

گوزینه
از: گوز (گردو) + -ینه (پسوند نسبت). پهلوی گوچنگ ’اونوالا 93’. (حاشیۀ برهان قاطعچ معین). حلوایی را گویند که از مغز گردکان پزند. (برهان). حلوای گوز که چارمغز باشد (رشیدی). حلوایی باشد که از مغز گردکان بپزند. (جهانگیری). حلوای گوز یعنی گردو که آن را چهارمغز گویند زیرا که مغزش چهارپاره است. (انجمن آرا). حلوا یعنی شیرینی که با شکر یا عسل و کوفتۀ گوز کنند، و معرب آن جوزینق و جوزینج است. (المعرب جوالیقی). جوزینج. (زمخشری) : قطائف جوانان رقص می کنند و لوزینه و گوزینه و مرغ بریان و فواکه الوان می خورند. (اسرارالتوحید ص 54).
نباشد در جهان هرگز چنین مطلوب دیرینه
خوشا پالودۀ شکّر زهی حلوای گوزینه.
؟ (از شعوری ج 2 ورق 307)
لغت نامه دهخدا

روزینه

روزینه
خوراک روزانه: رزق روزیانه روزرینه، توشه، نسیب قسمت حظ
روزینه
فرهنگ لغت هوشیار

بوزینه

بوزینه
نوعی میمون کوچک دم دار با ران های بی مو و سرخ رنگ که در آسیا و افریقا زیست می کند، اَنتَر، بوزِنِه، بوزَنینِه، پوزینِه، پَهنانِه، مَهنانِه، کَبی، کَپی، گُپی، قِرد
بوزینه
فرهنگ فارسی عمید

پوزینه

پوزینه
بوزینِه، نوعی میمون کوچک دم دار با ران های بی مو و سرخ رنگ که در آسیا و افریقا زیست می کند، اَنتَر، بوزِنِه، بوزَنینِه، پَهنانِه، مَهنانِه، کَبی، کَپی، گُپی، قِرد
پوزینه
فرهنگ فارسی عمید

روزینه

روزینه
روزی، رزق و خوراک هرروزه، غذای روزانه، توشه، نصیب، قسمت
روزینه
فرهنگ فارسی عمید