جدول جو
جدول جو

معنی روزروز - جستجوی لغت در جدول جو

روزروز
روزبروز، (ناظم الاطباء)، همه روز، یوماً فیوماً، (ناظم الاطباء)، هرروز:
گلی کان همی تازه شد روزروز
کنون هرزمان می فروپژمرد،
ناصرخسرو،
هرکه بچۀ مار بد را پروراند روزروز
زود بر جان عزیز خویش اژدرها کند،
ناصرخسرو،
رفتنت سوی شهر اجل هست روزروز
چون رفتن غریب سوی خانه گام گام،
ناصرخسرو،
قرعه بر هر کو فتادی روزروز
سوی آن شیران دویدی همچو یوز،
مولوی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نوروز
تصویر نوروز
(پسرانه)
روز نو، روز تازه، بزرگترین جشن ملی اقوام ایرانی که از نخستین لحظات سال نو آغاز می شود، نام یکی از لحنهای قدیم موسیقی ایرانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نوروز
تصویر نوروز
بزرگ ترین جشن ملی ایرانیان که از روز اول فروردین آغاز می شود، نوروز سلطانی، در موسیقی گوشه ای در دستگاه همایون
نوروز بیاتی: در موسیقی از شعبه های بیست و چهارگانۀ موسیقی ایرانی
نوروز خارا: در موسیقی از شعبه های بیست و چهارگانۀ موسیقی ایرانی
نوروز خاصه: روز ششم ازجشن نوروز، نوروز بزرگ، که پادشاهان ایران، خاصان و ندیمان خود را می پذیرفتند و به عیش و عشرت می گذرانیدند
نوروز صبا: در موسیقی گوشه ای در دستگاه همایون
نوروز عامه: پنج روز اول از جشن نوروز که پادشاهان ایران بار عام می دادند و حاجت های مردم را روا می کردند
نوروز عرب: در موسیقی از شعبه های بیست و چهارگانۀ موسیقی ایرانی
نوروز سلطانی: بزرگ ترین جشن ملی ایرانیان که از روز اول فروردین آغاز می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روارو
تصویر روارو
کثرت آمد و شد، آمد و شد مردم در جایی، پیاپی و باشتاب رفتن، گروهی از مردم یا سپاهیان، برای مثال زمین از بار آهن خم گرفته / هوا را از روارو دم گرفته (نظامی۲ - ۲۵۴)
روارو برآمدن: فریاد روارو بلند شدن، بانگ بروبرو زدن، برای مثال روارو برآمد که بگشای راه / که آمد نوآیین یکی پیشگاه (فردوسی - ۲/۳۷۳)
روارو زدن: فریاد بروبرو برآوردن، برای مثال وقت بیاید که روارو زنند / سکۀ ما بر درمی نو زنند (نظامی۱ - ۶۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روزگون
تصویر روزگون
سفید و روشن مانند روز مانند روز، برای مثال بر دختر آمد پر از خنده لب / گشاده رخ روزگون زیر شب (فردوسی - ۱/۲۱۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رواروزن
تصویر رواروزن
نقیب و پاسبان لشکر، آنکه بانگ روارو می زند، برای مثال رواروزنان نای زرین زدند / سراپرده بر پشت پروین زدند (نظامی۵ - ۸۰۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیروزروز
تصویر پیروزروز
کامیاب و نیک بخت
فرهنگ فارسی عمید
(مُ رِ دَ / دِ)
آنکه دیر از خواب شب خیزد، (یادداشت مؤلف)، صفت صبح که روز از آن خیزد و شروع شود:
یارب این شام دوالک باز و صبح روزخیز
چند برجان و دل خاصان شبیخون کرده اند،
مجیر بیلقانی
لغت نامه دهخدا
(زَ)
نام فرشته ای که نگاهبانی می کند درخت تازه نشانده را ومحافظت اشجار به عهدۀ وی می باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
ماوراءالنهر است. (انجمن آرا). ماوراءالنهر که ترکستان باشد. (آنندراج) (برهان). وررود. ورازرود. رجوع به ورارود شود، رود خانه ماوراءالنهر. (آنندراج) (برهان). رود آمو و ترکستان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
پاره پاره، قطره قطره، خردخرد، (ناظم الاطباء)، ریزه ریزه، پاره پاره، (آنندراج) (از شرفنامۀ منیری)، به قطعات سخت خرد، ذره ذره، (یادداشت مؤلف) :
سزد که دو رخ کاریز آب دیده کنی
که ریزریز بخواهدت ریختن کاریز،
کسایی،
بریده بود جوشن از تیغ تیز
زره پاره و ترکها ریزریز،
اسدی،
زین غبن چتر روز چرا نیست ریزریز
زین غم عمود چرا نیست لخت لخت،
خاقانی،
برگ خرمایم که از من بادزن سازند خلق
باد سردم در لب است و ریزریز اجزای من،
خاقانی،
زر سوده را گر بود ریزریز
به سیماب جمع آورد خاک بیز،
نظامی،
- ریزریزباران، قسمی دوختن، (یادداشت مؤلف)،
- ریزریز شدن، خرد گشتن، ریزه ریزه شدن، ذره ذره گشتن، به قطعات سخت خرد درآمدن، (از یادداشت مؤلف) :
به زخم اندرون تیغ شد ریزریز
چه زخمی که پیدا کند رستخیز،
فردوسی،
چوگردان مرا روی بینند تیز
زره برتنانشان شود ریزریز،
فردوسی،
به کوهم زند تا شوم ریزریز
بدان تا برآید ز من رستخیز،
فردوسی،
بر آن سنگ زد شاه شمشیر تیز
نبرید و شمشیر شد ریزریز،
نظامی،
ز بس زخم کوپال خاراستیز
زمین را شده استخوان ریزریز،
نظامی،
- ریزریز کردن،خردخرد کردن، (ناظم الاطباء)، به پاره های خرد بریدن یا شکستن، (یادداشت مؤلف) :
دلت تیره بینم سرت پرستیز
کنون جامه برتن کنم ریزریز،
فردوسی،
منم بندۀ هردو تا رستخیز
اگر شه کند پیکرم ریزریز،
فردوسی،
به دل گفت کاین را به شمشیر تیز
بباید کنون کردنش ریزریز،
فردوسی،
پر تیز و منقار پیکان تیز
کنند از شغب جعبه را ریزریز،
نظامی،
چو در معرکه برکشم تیغ تیز
به کوهه کنم کوه را ریزریز،
نظامی،
سکندر بدو گفت یک تیغ تیز
کند پیه صد گاو را ریزریز،
نظامی (از شرفنامۀ منیری)
لغت نامه دهخدا
(مَ لَ حَ)
تابناک. روشنگر. روشنی بخش:
ای دریغا نور ظلمت سوز من
ای دریغا صبح روزافروز من.
مولوی.
چون نباشم همچو شب بی روز او
بی وصال روی روزافروز او.
مولوی
لغت نامه دهخدا
بی خبر تاخت بردن در روز بر سر دشمن، ضد شبیخون، (ازبرهان قاطع) (از آنندراج) (ازانجمن آرا) (از ناظم الاطباء) :
کنم آنگه خبردارت که چون است
شبیخون مصلحت یا روزخون است،
نزاری (از انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(مُ بَ دی دَ / دِ)
کسی یا چیزی که بنیروی روشنایی شب را چون روز کند، و بمجاز کسی که دیگری را مشغول کند و شبش را بروز آرد:
بینا کن دل به آشنایی
روزآور شب بروشنایی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
آنکه در روز نتواند دید، مقابل شب کور، (آنندراج) (ناظم الاطباء)، اخفش، اجهر:
من قرین گنج و اینان خاک بیزان هوس
من چراغ عقل و آنها روزکوران هوا،
خاقانی،
تا شاهباز چتر تو زرین گشاد بال
از بوم روزکور نزاید حسود شوم،
بدر چاچی (از آنندراج)،
، کنایه از کسی که چیزعیان را نبیند و بغایت بی خرد باشد، (آنندراج) :
سراپرده و چارپا و ستور
بسی بهتر از دشمن روزکور،
فردوسی،
یکی گفت کای ابله روزکور
همی دست با چرخ سایی بزور،
(گرشاسب نامه)،
چون مرد شوربخت شد و روزکور
خشکی و دردسر کند از روغنش،
ناصرخسرو،
نباشم چنین عاجز و روزکور
که برگردم از جنگ بی دست زور،
نظامی،
ای چرخ روزکور نگویی چه کینت بود
وز شهریار تخمۀ حیدر چه خواستی،
؟ (از راحهالصدور راوندی)
لغت نامه دهخدا
(مَ گَ دَ / دِ)
روزرونده. کسی یا چیزی که روز راه رود:
هواداری مکن شب راچو خفاش
چو باز جرۀ خور روزرو باش.
نظامی
لغت نامه دهخدا
با روزگاری قرین ظفر، مظفر و منصور، کامیاب و نیکبخت و باسعادت:
اقبال و بخت و دولت پیروزروز را
فرزند نازنینی پرورده در کنار،
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(بِ)
همه روز. (ناظم الاطباء). چند روز متوالی و از پی هم. یوماً فیوماً. (ناظم الاطباء). همیشه:
گل برچنند روز بروز از درخت گل
زین گلبنان هنوز مگر گل نچیده اند!
سعدی
لغت نامه دهخدا
روشن مانند روز، (ناظم الاطباء) :
بر دختر آمد پر از خنده لب
گشاده رخ روزگون زیرشب،
فردوسی
لغت نامه دهخدا
روزبروز: المیاومه، چیزی بروزاروز فرادادن، (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
روبرو. مقابل. محاذی:
مرگ به من نیز روبروی نشسته ست
می نتوانم کنم سخن کم و افزون.
میرزا ابوالحسن جلوه.
و رجوع به روبرو شود
لغت نامه دهخدا
دولادولا، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، و رجوع به کوزکوز رفتن ذیل ترکیب های کوز شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از روبرو
تصویر روبرو
مواجه و مقابل، برابر، رویاروی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روزافروز
تصویر روزافروز
تابناک، روشنگر، روشنی بخش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روروک
تصویر روروک
دولابچه ای که در آن بالا و پایین رود روندک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روارو
تصویر روارو
کثرت آمد و شد خلق، آمد و رفت مردم روبرو، مقابل و مواجه
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته نوروز فرانسوی پی پرتی پرتی (اختلال) روز نو روز تازه، بزرگترین جشن ملی ایرانیان که در نخستین روز از نخستین ماه (فروردین) سال شمسی آنگاه که روز وشب برابرگردد - آغاز شود جشن فروردین جشن بهاربهارجشن. جشن سال نو نزد آریاییان - این جشن در اصل یکی از دو جشن بزرگ بود: آریاییان در اعصار باستانی دو فصل گرما و سرما داشتند (طبقه بندی سال بچهار فصل بعدها پیدا شد) فصل سرما شامل ده ماه و فصل گرما دو ماه بودچنانکه در وندیداد فر گرد اول بند 2 و 3 آمده ولی بعدها در دو فصل مزبور تغییری پدیدآمد چه تابستان دارای هفت ماه و زمستان پنج ماه گردید. چنانکه این امر نیز در شرح بندهای مزبور از وندیداد مسطور است. در هر یک از این دو فصل جشنی برپا میداشتندکه هر دو آغاز سال نو بشمار میرفته نخست جشنی که بهنگام آغاز فصل گرما یعنی وقتی که گله ها را از آغلها بچمنهای سبز و خرم میکشانیدند و از دیدن چهره دلارای خورشید شاد و خرم میشدند و دیگر در آغاز فصل سرما که گله را باغل کشانیده توشه روزگار سرما را تهیه میدیدند. نوروز و مهرگان. از یک طرف میبینم که در عهد بسیار کهن سال از اول تابستان (انقلاب صیفی) و با ماه تیر آغاز میشده و دلیل آن لغت} میذیایری {است که اسم گاهنبار پنجم از شش گاهنبار سال است این جشن در حوالی انقلاب شتوی برپا میشده و معنی لغوی آن (نیمه سال) است. از بیان بندهشن پهلوی چنین برمیاید که} میذیایری {در اصل در حوالی انقلاب شتوی (اول جدی) و بنابراین اول سال در حوالی انقلاب صیفی (اول سرطان) و مطابق} میذیری شم {بوده است. از سوی دیگر درمییابیم که در زمانی سال با اول تابستان شروع میشده ولی نه با تیرماه بلکه با فروردین ماه. بیرونی اول سال ایرانیان را در فروردین و در انقلاب صیفی میداندو اعیاد خوارزمی نیز مویداین مدعاست. مسعودی در التنبیه والاشراف گوید: آغاز سال ایرانیان در اول تابستان و مهرگان در آغاز فصل زمستان بوده است. در نوروزنامه منسوب به خیام آمده: فروردین آن روز (سی سال گذشته از پادشاهی گشتاسب که زردشت بیرون آمد) آفتاب باول سرطان قرار کرد و جشن کرد. در کتابالتاج منسوب بحاحظ آمده: نوروز و مهرگان دو فصل سال هستند: مهرگان دخول زمستان و فصل سرماست و نوروز اذن دخول فصل گرماست. هنگام جشن قراینی در دست است که میرساند این جشن در عهد قدیم یعنی بهنگام تدوین بخش کهن و اوستا نیز در آغاز برج حمل یعنی اول بهار برپا میشده و شاید بنحوی که اکنون بر ما معلوم نیست آنرا در اول برج مزبور ثابت نگاه میداشتند. چنانکه از تواریخ برمیایددر عهد ساسانیان نوروز یعنی روز اول سال ایرانی و نخستین روز فروردین ماه - در اول فصل بهار نبود بلکه مانند عید فطر و عید اضحی در میان مسلمانان آن هم در فصول میگشت (منتهی نه بدان سرعت که اعیاد عربی میگردند)، در سال یازدهم هجرت که مبدا تاریخ یزدگردی و مصادف با جلوس یزدگرد پسر شهریار آخرین شاهنشاه ساسانی است نوروز در شانزدهم حزیران رومی (ژوئن فرنگی) - یعنی نزدیک باول تابستان - بودو از آن تاریخ باین طرف بتدریج هر چهار سال یک روز عقب تر ماندتا در حدود سال 392 هجری قمری نوروز نوروز و مهرگان دو فصل باول حمل رسید. در سال 467 هجری قمری نوروز در 23 برج حوت - یعنی 17 روز بپایان زمستان مانده واقع بود در این هنگام جلال الدین ملکشاه سلجوقی ترتیب تقویم جدید جلالی را بنانهاد ونوروز را در روز اول بهار که موقع نجومی تحویل آفتاب به برج حمل است قرارداده ثابت نگاهداشت بدین طریق که قرارشد در هر چهار سال یکبار سال را 366 روز محسوب دارند و پس از تکرار این عمل هفت بار - یعنی پس از هفت مرتبه چهار سال (یا 28 سال) بار هشتم بجای اینکه سال چهارم را 366 روز حساب کنندبا سال پنجم (یعنی در واقع با سال سی و سوم از آغاز عمل) این معامله رابکنندو بدین ترتیب روی هم رفته سال جلالی نزدیکترین سالهای دنیا بسال شمسی حقیقی که 365 روز و 5 ساعت و 48 دقیقه و 64 ثانیه است میباشد. ایرانیان باستان جشنی داشته اند بنام فروردگان و آن ده روز طول میکشیده. فروردگان که در پایان سال گرفته میشدظاهرا در واقع روزهای عزا و ماتم بوده نه جشن شادیچنانکه بیرونی راجع بهمین روزهای آخر سال در نزد سغدیان گوید: در آخر ماه دوازدهم} حشوم {اهل سغد برای اموات قدیم خود گریه و نوحه سرایی کنند و چهره های خود را بخراشندو برای مردگان خوردنیها و آشامیدنیها گذارند. و ظاهرا بهمین جهت جشن نوروز که پس از آن میاید روز شادی بزرگ بوده است (علاوه بر آنکه جشن آغاز سال محسوب میشده)، در داستانهای ملی - فردوسی که بدون شک مواد شاهنامه خود را معالواسطه از خداینامک و دیگر کتب و رسایل پهلوی اتخاذکرده اندر پادشاهی جمشید گوید: بفرکیانی یکی تخت ساخت چه مایه بدو گوهر اندر نشاخت که چون خواستی دیو برداشتی ز هامون بگردون برافراشتی چو خورشید تابان میان هوا نشسته برو شاه فرمانروا جهان انجمن شد بر تخت اوی فرومانده از فره بخت اوی بجمشید بر گوهر افشاندند مرآن روز را روز نو خواندند سر سال نو هرمز فرودین بر آسوده از رنج تن دل زکین بزرگان بشادی بیاراستند می و جام و رامشگران خواستند چنین روز فرخ از آن روزگار بمانده از آن خسروان یادگار. وجه تسمیه - از همین داستان که بیرونی آنرا نیز نقل کرده نیک برمیاید که نوروز را بمعنی} روز نو و تازه {یعنی روزی که سال نو بدان آغازگرددمیدانستند. ابوریحان در التفهیم گوید: از رسمهای پارسیان نوروز چیست ک نخستین روز است از فروردین ماه وزین جهت روز نو نام کردندزیراک پیشانی سال نواست. درباره پیدایش نوروز افسانه های بسیارنقل شده که هر چند اساطیری است اما از تواتر آن اخبار وجه تسمیه نوروز و همچنین قدمت انتساب آن باعصار آریایی نیک آشکارمیگردد. نوروز عامه و نوروز خاصه - جشن نوروز فقط در روز اول فروردین ماه برپا نمیشده بلکه چند روز دوام مییافته. ابوریحان در التفهیم پس از ذکر نخستین روز فروردین: و آنچه از پس اوست از پنج روز همه جشنهاست و ششم فروردین ماه نوروز بزرگ استزیراکه خسروان بدان پنج روز حقهای حشم و گروهان بگزارندی و حاجتها رواکردندی. آنگاه بدین روز ششم خلوت کردندی خاصگانرا. و اعتقاد پارسیان اندر نوروز نخستین است که اول روزیست از فرنامه (زمانه خ) و بدو فلک آغازیدگردیدن، شهمردان رازی در روضه المنجمین آرد: نوروز بزرگ - آنچه معروف است آن دانند که خسروان چون نوروز بودی بر تخت نشستندی و پنج روز رسم بودی که حاجت مردم رواکردندی و عطاهای فراوان دادندی و چون این پنج روز بگذشتی بلهوکردن و باده خوردن مشغول شدندی. پس این روز از این سبب بزرگ کردندی و گفته اند که آن روزیست که جمشید مردم را بشارت دادی به بیمرگی وتندرستی وآموزندگی و گویند که هم اندرین روز بود که کیومرث. . دیو را بکشت و بسیار گونه گفته اندلکن چون درستی آن ندانم بدین اختصار شد، برخی در ضمن شرح رسوم درباری مدت این جشن را یک ماه نوشته اندو گروهی پنج روز اول را نوروز عامه و بقیه را نوروز خاصه نامیده اند. بدیهی است اگر فیالمثل در دربار شاهنشاهان ساسانی یک ماه جشن برپا میشده این امر مستلزم آن نبودکه همه مردم یک ماه تمام را جشن بگیرندبلکه در پنج روز اول همگی جشن برپا میکردند. نوروز خاصه را} نوروز بزرگ {و} جشن بزرگ {و} نوروز ملک {هم خوانده اند. در پنج روزاول فروردین حقهای حشم و لشکر را میگزاردند و حاجت آنان روامیکردند و چو نوروز بزرگ میرسید زندانیان را آزادمیکردند و مجرمان را عفومینمودند و بعشرت میپرداختند. بنابر قول جاحظ در زمان جمشید و بگفتار بیرونی پس از وی و بنظر محققان معاصربهنگام شاهنشاهی ساسانیان فروردین ماه بشش بخش تقسیم میشده که پنج روز اولی را شاهنشاه باشراف و پنج روز دوم را ببخشش اموال و دریافت هدیه های نوروز و پنجه سوم را بخدم خود و چهارم را بخواص خویش و پنجم را بلشکریان و ششم را برعایا اختصاص میداد. نخستین پادشاهی که دو قسمت نوروز عامه و خاصه را بهم پیوست و همه ایام مابین آنرا جشن گرفت هرمز پسر شاهپور بود. نوروز در ایران پیش از اسلام - از آنچه گفته شدظشکارگردید که نوروز از مراسم بسیار کهن ایرانیان آریایی است. اگر چه در اوستا از نوروز نامی نیست ولی برخی از کتابهای دینی پهلوی از نوروز و مراسم ایرانیان باستان یادکرده اند. در بندهش بزرگ و نیز درصد در بندهش آمده: زرتشت سه بار با} هوو} {یاهوگوی) (نام زن زرتشت دختر فرشوشترو او برادر جاماسپ و او وزیرکی گشتاسپ بود) نزدیک شدو هر بار نطفه ای ازو بر زمین افتادو این سه نطفه تحت مراقبت ایزد اناهیته (ناهید) در دریاچه کسوه (آنرا با} زره {} هامون {تطبیق کرده اند) نهاده شده. در آنجا کوهی است بنام} کوه خدا {که جایگاه گروهی از پارسایان است. هر سال در نوروز و مهرگان این مردم دختران خود را برای آب تنی در دریاچه مزبور میفرستندزیرا زرتشت بدانان گفته است که از دختران ایشان اوشیدر و اوشیدرماه و سوشیان (موعودان سه گانه مزدیسنا) بوجودخواهندآمد. بطورکلی ازمراسم نوروز در دربار شاهنشاهان هخامنشی واشکانی اطلاعات دقیقی در دست نیست و بعکس از عصر ساسانی اطلاعات گرانبها موجوداست که خلاصه آنها در ذیل نقل میشود: در بامداد نوروز شاهنشاه جامه ای که معمولااز بردیمانی بود بر تن میکردو زینت بر خود استوار میفرمود و به تنهایی در دربار حاضرمیشد و شخصی که قدم او را بفال نیک میگرفتند برشاه داخل میشد. در نوروزنامه آمده: آمدن موبد موبدان و نوروزیظوردن آیین ملوک عجم ازگاه کیخسرو تا بروزگار یزجرد که آخر ملک عجم بودچنان بوده است که روز نوروز نخست کس از مردمان بیگانه موبد موبدان پیش ملک آمدی با جام زرین پر می و انگشتری و درمی و دیناری خسروانی و یک دسته خوید سبز رسته و شمشیریو تیر وکمان و دوات و قلم واسپی و غلامی خوبرویو ستایش نمودی ونیایش کردی او را بزبان پارسی بعبارت ایشان. چون موبد موبدان از آفرین بپرداختی پس بزرگان دولت درآمدندی و خدمتها پیش آوردندی. آفرین موبد موبدان بعبارت ایشان: شهاخ بجشن فروردین بماه فروردین ظزادی گزینبروان و دین کیان سروش آورد ترا دانایی و بینایی بکاردانی و دیر زیو باخوی هژیرو شادباش بر تخت زرین وانوشه خور بجام جمشید و رسم نیاکاندر همت بلند و نیکوکاری و ورزش داد و راستی نگاهدار. سرت سبزباد و جوانی چو خوید. اسبت کامگار و پیروز و تیغت روشن و کاری بدشمن و بازت گیراو خجسته بشکارو کارت راست چون تیروهم کشوری بگیرنوبر تخت با درم و دینار پیشت هنری و داناگرامی و درم خوارو سرایت آباد و زندگانی بسیار. چون این بگفتی چاشنی کردی و جام بملک دادی و خوید در دست دیگر نهادی و دینار و درم در پیش تخت او بنهادی. و بدین آن خواستی که روز نو و سال نو هرچه بزرگان اول دیدار چشم بر آن افکنندتا سال دیگر شادمان و خرم با آن چیزها در کامرانی بمانند و آن بریشان مبارک گرددکه خرمی و آبادانی جهان درین چیزهاست که پیش ملک آوردندی. و این رسم بود در عصر خلفای اسلام نیز ادامه یافت. مالیاتهای کشوری در روزگار ساسانیان در نوروز افتتاح میشد (کتاب التاج چاپ مصر ص 146) و یکی از جهات اصلاح تقویم و کبیسه قرار دادن سالهای پارسی بتوسط متوکل و معتمد با. . . همین امربود (آثار الباقیه ص 31) در هریک از ایام نوروز پادشاه بازی سپید پرواز میداد و از چیزهایی که شاهنشاهان در نوروز بخوردن آن تبرم می جستند اندکی شیر تازه و خالص و پنیر نو بود و در هر نوروزی برای پادشاه با کوزه ای آهنین یا سیمین آب برداشته میشد. در گردن این کوزه قلاده ای قرار میدادند از یاقوتهای سبز که در زنجیری زرین گذشته و بر آن مهره های زبرجدین کشیده بودند. این آب را دختران دوشیزه از زیر آسیابها بر میداشتند (المحاسن و الاضداد ص 234)، جاحظ پس ازین قول نوشته که چون نوروز بشنبه میافتاد پادشاه میفرمود که از رئیس یهودیان چهار هزار درهم بستانند و کسی سبب این کار را نمیدانست جز اینکه این رسم بین ملوک جاری شده و مانند جزیه گردیده بود. بیست و پنج روز پیش از نوروز در صحن دایره المعارف دوازده ستون از خشت خام برپا میشد که بر ستونی گندم و بر ستونی جو و و بر ستونی برنج و بر ستونی باقلی و بر ستونی کاجیله و برستونی ارزن و بر ستونی ذرت و بر ستونی لوبیا و بر ستونی نخود و بر ستونی کنجد و بر ستونی ماش میکاشتند و اینها را نمیچیدند مگر بغنا و ترنم و لهو. در ششمین روز نوروز این حبوب را میکندند و میمنت را در مجلس میپراگندند و تا روز مهر از ماه فروردین (16 فروردین) آنرا جمع نمیکردند (چنانکه اکنون در ایران کاشتن سبزیهای مختلف پیش از عید و چیدن آن در روز سیزدهم سال معمولست)، این حبوب را برای تفال میکاشتند و گمان میکردند که هریک از آنها که نیکو تر و بارور تر شود محصولش در آن سال فراوادن خواهد بود و شاهنشاه بنظر کردن در جو بویژه تبرک میجست (المحاسن الاضداد ص 234)، شاه در این روزها بار عام میداد و ترتیب آنرا بطرق گوناگون نوشته اند: ابوریحان گوید که اول فروردین (نوروز عامه) چنین بود که شاه بروز اول نوروز ابتدا میکرد و عامه را از جلوس خویش برای ایشان و احسان بدانان می آگاهانید. در روز دوم باری کسانی که از عامه رفیعتر بودند یعنی دهگانان و اهل آتشکده ها حلوس میکرد. در روز سوم از برای اسواران و موبدان بزرگ و روز چهارم از برای افراد خاندان و نزدیکان و خاصان خود. در روز پنجم برای پسر و نزدیکان خویش و بهریک از اینان در خور رتبت اکرام و انعام مینمود و چون روز ششم فرا میرسید از ادای حقوق مردم فارغ میشد و از این پس نوروزآن خود او بود و دیگر کس جز ندیمان و اهل انس و شایستگان خلوت بنزد او نمیتوانست برود (آثار الباقیه ص 219)، همچنین در ایام نوروز نوا هایی خاص در خدمت پادشاه نواخته میشد که مختص همان ایام بود در بامداد نوروز مردم بیکدیگر آب میپاشیدند و این رسم در قرنهای نخستین اسلامی نیز رایج بوده است. دیگر هدیه دادن شکر متداول بود. نویسندگان اسلامی برای علت این دو امر افسانه هایی چند نقل کرده اند که از ذکر آنها صرف نظر میشود همچنین در شب نوروز آتش بر می افروختند (بلوغ الارب ج 1 ص 386)، و این رسم تا عهد عباسیان نیز (در بین النهرین) ادامه یافت و تحسین کسی که این رسم را نهاد هرمز د شجاع پسر شاپور پسر اردشیر بابکان است (آثار الباقیه ص 218) نوروز در عصر خلفا - در دربارهای نخستین خلفای اسلام بنوروز اعتنایی نداشتند ولی بعدها خلفای اموی برای افزودن در آمد خود هدایای نوروز را از نو معمول داشتند. بنی امیه هدیه ای درعید نوروز بر مردم ایران تحمیل میکردند که در زمان معاویه مقدار آن به 5 تا 10 میلیون درهم بالغ میشد (تمدن اسلامی جرجی زیدان ج 2 ص 22) و امیران ایشان برای جلب منافع خود مردم را باهدا ء تحف دعوت میکردند (نخستین کسی که در اسلام هدایای نوروز و مهرگان را رواج داد حجاج بن یوسف بود)، اندکی بعد این رسم نیز از طرف خلفای مزبور بعنوان گران آمدن اهدا ء تحف بر مردم منسوخ گردید. (زمان عمر بن عبد العزیز. بلوغ الارب ج 1 ص 387) ولی در تمام این مدت ایرانیان مراسم جشن نوروز را برپا میداشتند. در نتیجه ظهور ابو مسلم خراسانی و روی کار آمدن خلافت عباسی و نفوذ برمکیان و دیگر وزرای ایرانی و تشکیل سلسله های طاهریان و صفاریان جشنهای ایران از نو رونق یافتند. گویندگان درباره آنها قصاید پرداختند و نویسندگان مانند حمزه بن حسن اصفهانی مولف (( اشعار السائره فی النیروز و المهرجان) ) آنها را مدون ساختند (آثار الباقیه ص 31)، آثار و قراینی که در دستست میرساند پس از اسلام همواره جشن نوروز برپا میشده است و مراسم آن با تصرفات و تغییراتی از عهدی بعهد دیگر منتقل میگردیده است تا عصر حاضر که آن بزرگترین جشن ملی ایرانیان محسوب میشود، یکی از نغمات موسیقی قدیم ایرانی که بقول صفی الدین ارموی در مقام سه گانه نواخته میشده (حسینعلی ملاح. مجله موسیقی شماره 97 ص 31- 30) یا ترکیبات اسمی: نوروز اصل. یکی از آوازهای شش گانه قدما (گواشت گردانیا سلمک نوروز اصل مایه و شهناز)، این آواز با عراق زیر افکنده اصفهان و حسینی مناسب است. یا نوروز بزرگ. نوروز خاصه، گوشه ایست از آواز در موسیقی قدیم: : نوروز کیقبادی: (( نوروز بزرگم بزن ای مطرب امروز زیرا که بود نوبت نوروز به نوروز) ) (منوچهری) یا نوروز بیاتی. یکی از شعب بیست و چهار گانه موسیقی قدما و آن پنج نغمه است و از طرفین نغمات برای تزیین بر آن اضافه کنند. لحن آن محزون و رقت انگیز باشد و بحجازی و بوسلیک نزدیک شود. این شعبه با عشاق مناسب است. یا نوروز جلالی. جشن نوروز که در زمان جلال الدین ملکشاه طبق تقویم جلالی در آغاز برج حمل تثبیت شده: (( می اندر مجلس آصف به نوروز جلالی نوش که بخشد جرعه جامت جهان را ساز نوروزی) ) (حافظ. 318) یا نوروز خارا. نوروز خردک. یا نوروز خاصه. جشنی که از ششم فروردین ببعد در دنباله نوروز عامه برپا میداشتند. در این ایام شاهان زندانیان را آزاد و مجرمان را عفو میکردند و بعشرت می پرداختند. یا نوروز خردک. نغمه ایست که در آواز راست پنجگاه و آواز همایون نواخته میشود: نوروز کوچک نوروز خارا. یا نوروز صبا. نغمه ایست که در همایون و راست پنجگاه نواخته میشود. یا نوروز عامه. جشن پنج روز اول ماه فروردین. درین پنج روز شاهان حقهای حشم و لشکر را میگزاردند و حاجت آنان روا میکردند. یا نوروز عجم. شعبه ایست از موسیقی قدیم مناسب با حسینی که در راست پنجگاه نواخته شود. یا نوروز عرب. نغمه ایست که در همایون راست پنجگاه نواخته میشود. یا نوروز کوچک (نوروز خردک)، یا نوروز کیقبادی (نوروز بزرگ) : (( دستانهای چنگش سبزه بهار باشد نوروز کیقبادی و آزاد وار باشد) ) (منوچهری) بیماری عصبی و اختلال روحی بدون وجود ضایعه عصبی مشهور در ساختمان عصبی و مراکز اعصاب. این بیماری بصور مختلف از قبیل حمله غش (هیستری) و ضعف شدید اعصاب (نورا ستنی) و ضعف قوای روحی (پسیکا ستنی) و غیره مشاهده میشود و اختلال عصبی بیماری عصبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روزخون
تصویر روزخون
یورش ناگهانی بر دشمن در روز، مقابل شبیخون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روارو
تصویر روارو
((رَ))
آمد و شد مردم در جایی، کثرت آمد و شد
فرهنگ فارسی معین
((نِ رُ))
بیماری عصبی و اختلال روحی بدون وجود ضایعه عصبی مشهود در ساختمان رشته های عصبی و مراکز اعصاب. این بیماری به صور مختلف از قبیل حمله غش (هیستری) و ضعف شدید اعصاب (نوراستنی) و غیره مشاهده می شود، اختلال عصبی، بیماری عصبی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نوروز
تصویر نوروز
((نُ))
روز نو، روز تازه، روز اوّل فروردین که بزرگترین جشن ملی و آغاز سال نو ایرانیان است آن گاه که روز و شب برابر گردد، عید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روزخوش
تصویر روزخوش
روز بخیر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از روبرو
تصویر روبرو
متضاد، مقابل، مواجه
فرهنگ واژه فارسی سره
راه، جاده
فرهنگ گویش مازندرانی
کارگر روز مزد
فرهنگ گویش مازندرانی