پیروزه گون، چون فیروزه، برنگ فیروزه، بسان فیروزه: بسی رفتم پس آز اندرین پیروزگون بشکم کم آمد عمر و نامد مایه آز و آرزو را کم، ناصرخسرو، تو پنداری که نسرین و گل زرد بباریده است بر پیروزگون لاد، ناصرخسرو
دارای رایی با ظفر قرین، در اندیشه و رای مظفر و منصور: خردمند بادی و پیروزرای بپاکی بماناد مغزت بجای، فردوسی، جوانبخت بادی و پیروزرای توانا و دانا و کشورگشای، نظامی، وزیر خردمند پیروزرای بپیروزی شاه شد رهنمای، نظامی
بروایت شاهنامه نام قدیم ری است: یکی شارسان کرد پیروزرام بفرمود کو را نهادند نام جهاندیده گوینده گفت این ری است که آرام شاهان فرخ پی است، فردوسی، ، فیروزرام، بگفتۀ معجم البلدان از قراء ری بوده است