آنکه در روز نتواند دید، مقابل شب کور، (آنندراج) (ناظم الاطباء)، اخفش، اجهر: من قرین گنج و اینان خاک بیزان هوس من چراغ عقل و آنها روزکوران هوا، خاقانی، تا شاهباز چتر تو زرین گشاد بال از بوم روزکور نزاید حسود شوم، بدر چاچی (از آنندراج)، ، کنایه از کسی که چیزعیان را نبیند و بغایت بی خرد باشد، (آنندراج) : سراپرده و چارپا و ستور بسی بهتر از دشمن روزکور، فردوسی، یکی گفت کای ابله روزکور همی دست با چرخ سایی بزور، (گرشاسب نامه)، چون مرد شوربخت شد و روزکور خشکی و دردسر کند از روغنش، ناصرخسرو، نباشم چنین عاجز و روزکور که برگردم از جنگ بی دست زور، نظامی، ای چرخ روزکور نگویی چه کینت بود وز شهریار تخمۀ حیدر چه خواستی، ؟ (از راحهالصدور راوندی)