- راهسپار (دی دَ / دِ)
راهسپر. راهرو. راه پیما. رهسپار. رهسپارنده. راه رونده. طی طریق کننده. پیمایندۀ راه:
با چنین موکب واین کوکبه و خیل و حشم
آمدیم از پی آهنگ خزان راهسپار.
صبوری ملک الشعراء.
و رجوع به رهسپار شود.
- راهسپار دیار عدم شدن، کنایه از مردن. (یادداشت مؤلف)
با چنین موکب واین کوکبه و خیل و حشم
آمدیم از پی آهنگ خزان راهسپار.
صبوری ملک الشعراء.
و رجوع به رهسپار شود.
- راهسپار دیار عدم شدن، کنایه از مردن. (یادداشت مؤلف)
