جوانمرد، برای مثال ولیکن رادمردان جهان دار / چو گل باشند کوته زندگانی (دقیقی - ۱۰۶)، ز بهر درم تا نباشی به درد / بیآزار بهتر دل رادمرد (فردوسی - ۳/۳۹۷)
جوانمرد، برای مِثال ولیکن رادمردان جهان دار / چو گل باشند کوته زندگانی (دقیقی - ۱۰۶)، ز بهر درم تا نباشی به درد / بیآزار بهتر دل رادمرد (فردوسی - ۳/۳۹۷)
نام قدیم خوارزم بوده. (از آنندراج). اما این ضبط بر اساسی نیست نام خوارزم در اوستا خوارزم و در کتیبه های هخامنشی (بپارسی باستان) هوارزمیش آمده است. (مقدمۀ ج 1 برهان چ معین)
نام قدیم خوارزم بوده. (از آنندراج). اما این ضبط بر اساسی نیست نام خوارزم در اوستا خوارزم و در کتیبه های هخامنشی (بپارسی باستان) هوارزمیش آمده است. (مقدمۀ ج 1 برهان چ معین)
نام سرداری ارمنی و معاصر خسروپرویز پادشاه ساسانی، رادمان سپهدار خسروپرویز بود و معنی کلمه رادمنش است، (از فرهنگ ایران باستان پورداود ص 73) : چوگردوی و شاپور و چو اندیان سپهدار ارمینیه رادمان، فردوسی (شاهنامه بروخیم ج 9 ص 2682)
نام سرداری ارمنی و معاصر خسروپرویز پادشاه ساسانی، رادمان سپهدار خسروپرویز بود و معنی کلمه رادمنش است، (از فرهنگ ایران باستان پورداود ص 73) : چوگردوی و شاپور و چو اندیان سپهدار ارمینیه رادمان، فردوسی (شاهنامه بروخیم ج 9 ص 2682)
مرکب از ’راد’، بمعنی بخشنده و کریم وشجاع و دلیر و خردمند، و ’مرد’. جوانمرد. آزادمرد. کریم الطبع. (آنندراج). رجوع به راد شود: ولکن رادمردان جهاندار چو گل باشند کوته زندگانی. دقیقی. چو نامه سوی رادمردان رسید که آمد جهانجوی دشمن پدید. دقیقی. شه خسروان گفت با موبدان بدان رادمردان و اسپهبدان. دقیقی. درود جهانبان بر آن رادمرد کسی کو ز دیهیم ما یاد کرد. فردوسی. تو آن کن بخوبی که او با تو کرد بپاداش کوشد دل رادمرد. فردوسی. ز بهردرم تا نباشی بدرد بی آزار بهتر دل رادمرد. فردوسی. گنهان من بیچاره بدین عذر ببخش رادمردان بچنین عذر ببخشند گناه. فرخی. رادمرد و کریم و بی خلل است راد و یکخوی و یکدل و یکتاست. فرخی. این رادمرد را بکه خواهم قیاس کرد کاندر جهان بفضل ز مادر چنو نزاد. فرخی. رادمردان را هنگام عصیر شاید ار می نبود صافی و ناب. منوچهری. فزون ز آن ستم نیست بر رادمرد که درد از فرومایه بایدش خورد. اسدی. باشگونه کرده عالم پوستین رادمردان بندگان را گشته رام. ناصرخسرو. مرد را گفت رادمرد حکیم اینت بیچاره اینت مرد سلیم. سنائی. رادمردی کریم پیش پسر داد چندین هزار بدرۀ زر گفت بابا نصیبۀ من کو گفت قسم تو در خزانۀ هو. سنائی. سفلگان را و رادمردان را کار بر یک قرار و حال نماند. خاقانی. خاصه کز گردش جهان ز جهان آن جوان عمر رادمرد گذشت. خاقانی. رادمردان غافلان عهد را از شراب جود مست خود کنند. خاقانی. صندوقۀ این رواق گردان غرق است بخون رادمردان. نظامی
مرکب از ’راد’، بمعنی بخشنده و کریم وشجاع و دلیر و خردمند، و ’مرد’. جوانمرد. آزادمرد. کریم الطبع. (آنندراج). رجوع به راد شود: ولکن رادمردان جهاندار چو گل باشند کوته زندگانی. دقیقی. چو نامه سوی رادمردان رسید که آمد جهانجوی دشمن پدید. دقیقی. شه خسروان گفت با موبدان بدان رادمردان و اسپهبدان. دقیقی. درود جهانبان بر آن رادمرد کسی کو ز دیهیم ما یاد کرد. فردوسی. تو آن کن بخوبی که او با تو کرد بپاداش کوشد دل رادمرد. فردوسی. ز بهردرم تا نباشی بدرد بی آزار بهتر دل رادمرد. فردوسی. گنهان من بیچاره بدین عذر ببخش رادمردان بچنین عذر ببخشند گناه. فرخی. رادمرد و کریم و بی خلل است راد و یکخوی و یکدل و یکتاست. فرخی. این رادمرد را بکه خواهم قیاس کرد کاندر جهان بفضل ز مادر چنو نزاد. فرخی. رادمردان را هنگام عصیر شاید ار می نبود صافی و ناب. منوچهری. فزون ز آن ستم نیست بر رادمرد که درد از فرومایه بایدش خورد. اسدی. باشگونه کرده عالم پوستین رادمردان بندگان را گشته رام. ناصرخسرو. مرد را گفت رادمرد حکیم اینت بیچاره اینت مرد سلیم. سنائی. رادمردی کریم پیش پسر داد چندین هزار بدرۀ زر گفت بابا نصیبۀ من کو گفت قسم تو در خزانۀ هو. سنائی. سفلگان را و رادمردان را کار بر یک قرار و حال نماند. خاقانی. خاصه کز گردش جهان ز جهان آن جوان عمر رادمرد گذشت. خاقانی. رادمردان غافلان عهد را از شراب جود مست خود کنند. خاقانی. صندوقۀ این رواق گردان غرق است بخون رادمردان. نظامی
نام کوهی است که در شمال شهر کرج واقع شده است. مرغزار کتیو که از مشاهیر مرغزارهای عراق است بطول شش فرسنگ و عرض سه فرسنگ در شمال این کوه است و چشمه ای که به خسرو منسوب است در پای آن کوه واقع است. (نزهه القلوب مقالۀ سوم چ اروپا ص 195)
نام کوهی است که در شمال شهر کرج واقع شده است. مرغزار کتیو که از مشاهیر مرغزارهای عراق است بطول شش فرسنگ و عرض سه فرسنگ در شمال این کوه است و چشمه ای که به خسرو منسوب است در پای آن کوه واقع است. (نزهه القلوب مقالۀ سوم چ اروپا ص 195)
سنت. نام ملکۀ فرانسه. وی در حدود سال 520 میلادی در تورن تولد یافت و در سال 587 میلادی در پواتیه مرد. هنوز بسن ده سالگی نرسیده بود که کلوتر اول پادشاه فرانسه، برتر پدر او را که پادشاه تورن بود و دو عمویش را کشت و او را نیز به اسیری برد
سنت. نام ملکۀ فرانسه. وی در حدود سال 520 میلادی در تورن تولد یافت و در سال 587 میلادی در پواتیه مرد. هنوز بسن ده سالگی نرسیده بود که کلوتر اول پادشاه فرانسه، برتر پدر او را که پادشاه تورن بود و دو عمویش را کشت و او را نیز به اسیری برد