معنی جادومنش جادومنش دارای روش و منش جادوگران، فریبنده، برای مثال جادومنشی به دل ربودن / ریحان نفسی به عطر سودن (نظامی۳ - ۴۶۵) تصویر جادومنش فرهنگ فارسی عمید
جادوانه جادوانه مانند جادوان (عمل کردن)، مانند جادوگر: (آن چشم جادوانه عابد فریب بین کش کاروان حسن بدنباله میرود) (حافظ) فرهنگ لغت هوشیار
جادوبند جادوبند کسی که سِحر را از کار بیندازد، چیزی که سِحر را باطل کند، کنایه از بسیار زیبا، برای مِثال دلفریبی به غمزه جادوبند / گل رخی قامتش چو سرو بلند (نظامی۴ - ۶۵۷) فرهنگ فارسی عمید
جادوانه جادوانه بسیار زیبا، برای مِثال قیاس کردم و آن چشم جادوانۀ مست / هزار ساحر چون سامریش در گله بود (حافظ - ۴۳۲) فرهنگ فارسی عمید