جدول جو
جدول جو

معنی دیوکده - جستجوی لغت در جدول جو

دیوکده
دیوخانه، جای دیو، برای مثال پیشم آمد هزار دیوکده / در یکی صدهزار دیو و دده (نظامی۴ - ۶۷۷)
تصویری از دیوکده
تصویر دیوکده
فرهنگ فارسی عمید
دیوکده
(وْ کَ دَ / دِ)
محل دیو. جایگاه دیو. دیوخان. دیوگاه. دیوجای. دیوبند:
پیشم آمد هزار دیوکده
در یکی صدهزار دیو و دده.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از درونده
تصویر درونده
درو کننده، دروگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیوگاه
تصویر دیوگاه
جای دیو، دیولاخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درویده
تصویر درویده
دروشده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیواره
تصویر دیواره
دیوارمانند مانند دیوار، هر چیزی که شبیه دیوار باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیوانه
تصویر دیوانه
کسی که عقلش زایل شده باشد، بی عقل، مجنون، کنایه از بی خرد، هار مثلاً سگ دیوانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیرنده
تصویر دیرنده
طولانی، دیر کننده، دیرپای، برای مثال چو پاسی از شب دیرنده بگذشت / برآمد شعریان از کوه موصل (منوچهری - ۶۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیونده
تصویر شیونده
آمیخته شونده، لرزنده
فرهنگ فارسی عمید
(غُ شَ)
دیوگرفته یعنی دیوانه و آن را دیوزد نیز گویند. (انجمن آرا). دیوگرفته. (مجموعۀ مترادفات ص 11). مأروض. جن زده. مصروع. مجنون. دیودیده
لغت نامه دهخدا
تصویری از دیرنده
تصویر دیرنده
دیر باز مدت دراز، دهر زمانه، دیر پاینده با دوام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میخکده
تصویر میخکده
جایی که سکه زنند ضرابخانه دارالضرب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیونده
تصویر شیونده
بر هم زننده آمیزنده، لرزنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیویده
تصویر شیویده
آمیخته درهم شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داروکده
تصویر داروکده
جایی که در آن دارو فروشند مغازه فروش دارو دواخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیوانه
تصویر دیوانه
بیخرد، بیعقل، مجنون
فرهنگ لغت هوشیار
دیو کوچک، زالو، کرم گونه ای که در پشمینه ها افتد و تباه کند دیوک بید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیو دل
تصویر دیو دل
مردم شجاع و دلیر و دلاور، سنگدل و بیرحم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیو زده
تصویر دیو زده
جن زده مصروع مجنون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیواره
تصویر دیواره
کنار برافراشته و بالا آمده از هر چیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درونده
تصویر درونده
آنکه علف و غله را درو کند درو کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درویده
تصویر درویده
درو کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیو کده
تصویر دیو کده
دیوستان دیو خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیونده
تصویر شیونده
((وَ دَ یا دِ))
برهم زننده، آمیزنده، لرزنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیوانه
تصویر دیوانه
((نِ یا نَ))
همچون دیو، مانند دیوان، بی عقل، بی خرد
دیوانه مجنون کسی بودن: کنایه از عاشق و بی قرار بودن کسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیواره
تصویر دیواره
ضلع
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دیرنده
تصویر دیرنده
بادوام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از داونده
تصویر داونده
مدعی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از داویده
تصویر داویده
مدعا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دیرکرده
تصویر دیرکرده
معوق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دیوانه
تصویر دیوانه
Batty, Berserk, Crazy, Demented, Insane, Raving, Wacky, Zany
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دیوانه
تصویر دیوانه
сумасшедший , берсерк , безумный , бредящий , чокнутый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دیوانه
تصویر دیوانه
verrückt, berserk, wahnsinnig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دیوانه
تصویر دیوانه
божевільний , берсерк , божевільний , божевільний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دیوانه
تصویر دیوانه
szalony, berserk, szaleńczy, zwariowany
دیکشنری فارسی به لهستانی