- دورنگاه
- دوربین
معنی دورنگاه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فاکس، فکس
کاخ با شکوه کوشک با جلال
جای طعام خوردن، اتاق ناهارخوری، قسمتی از کاخ یا کوشک که جای غذا خوردن پادشاه و کسان او بوده است
((خُ رَ))
فرهنگ فارسی معین
کاخ باشکوه، نام قصر باشکوهی در جده که به دستور پادشاه آن نعمان برای بهرام گور ساخته شد، خورنق
((نِ))
فرهنگ فارسی معین
فکس، دورنگار (واژه فرهنگستان)، دستگاهی برای مخابره تصویر نامه و اسناد و آن چه روی کاغذ آمده باشد، دورنویس، نمابر، پست تصویری، فاکس
محل صدور، مخرج
جنگ گاه، رزم گاه، معرکه
زمان قدیم مدت دراز، دیر وفت بی موقع
خانه سرا، محلی که درویشان و مرشدان در آن سکونت کنند و رسوم و آداب تصوف را اجرا نمایند
رزمگاه، میدان جنگ، جای نبرد
نگارندۀ صور، صورت نگار، مصور، نقاش، برای مثال صورنگار حدیثم ولی هر آن صورت / که جان در او نتوانم نمود ننگارم (خاقانی - ۲۸۸)
صورت نگار مصور نقاش
نابینا کور اعمی. یا کور چشم حریر. (بقلب اضافه)، نوعی پارچه ابریشمی
میدان جنگ، عرصه کارزار، آوردگه
مدت مدید
آموزگاه آموزشگاه مدرسه مکتب
زمان قدیم، زمان دیر
اولین شعبه از شعب بیست و چهار گانه موسیقی است و آن از اسامی دساتین است که پارسیان نهاده اند) اسم جنس مفرد اعظم که از نغمات اصیل اصفهان است (مجمع الادوار ج 2 ص 25) دو جهان دنیا و آخرت
منظره، منظره ای که از آنجا یا آن محل یا آن چیز که از دور بینند
کاخ با شکوه کوشک با جلال
محل سور و مهمانی
آن زمان، آن وقت، با وجود این، برای مثال افسر خاقان وانگاه سر خاک آلود / خیمۀ سلطان وانگاه فضای درویش (سعدی۳ - ۷۳۸)
جای غور، محل غور، جای فرو رفتن
زمان دیر، زمان قدیم، از مدت دراز، دیروقت، بی موقع، دیرگاهان، دیرگهان
جای فرو رفتن آب محل غور، جای نهان شدن، منزل جایگاه
گور جای مقبره: که این قادسی گورگاه من است کفن جوشن و خون کلاه من است
و آن زمان، بعلاوه وانگهی
کالا، ابزار
زمان قدیم، دیروقت
و آن زمان، به علاوه، وانگهی
عکس یا پردۀ نقاشی که منظرۀ دور را نشان بدهد مانند کنارۀ آسمان یا کنارۀ دریا یا کوهسار و سبزه زار، چشم انداز، منظرۀ باصفا در بیابان و کوهسار
خورنگاه، برای مثال خواهی که در خورنگه دولت کنی طواف / برخیز از این خرابۀ نادلگشای خاک (خاقانی - ۲۳۷)