جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با غورگاه

غورگاه

غورگاه
جای فرو رفتن آب، محل غور، جای نهان شدن، منزل، جایگاه
غورگاه
فرهنگ فارسی معین

غورگاه

غورگاه
جای فرورفتن آب. محل غور. رجوع به غور شود، جای فرورفتن. جای نهان شدن. منزل و جایگاه:
ریشی نه که غورگاه غم نیست
خاریدۀ ناخن ستم نیست.
نظامی
لغت نامه دهخدا

گورگاه

گورگاه
گور جای مقبره: که این قادسی گورگاه من است کفن جوشن و خون کلاه من است
فرهنگ لغت هوشیار

خورگاه

خورگاه
بنائی که آفتاب گیر باشد برای زمستان. آفتاب رو. برآفتاب. خورتاب. (یادداشت مؤلف) :
وقت منظر شد و وقت نظر خورگاه است
دست تابستان از روی زمین کوتاه است.
منوچهری
لغت نامه دهخدا

غورشاه

غورشاه
غرچه، غرشاه، نام وی انوشتگین است و از پادشاهان خوارزمشاهی بود، (ازمعجم الانساب ج 2 ص 317)، در حدود العالم آمده: غورشاه لقب پادشاه غور است، و قوتش از میرگوزکانان است - انتهی، رجوع به معجم الانساب ج 2 ص 17 و انوشتگین شود
لغت نامه دهخدا

گورگاه

گورگاه
گور، قبر، گورجای:
که این قادسی گورگاه من است
کفن جوشن و خون کلاه من است،
فردوسی،
وگر نابرومند راهی بود
وگر بر زمین گورگاهی بود،
فردوسی،
زمین عجم گورگاه کی است
در او پای بیگانه وحشی پی است،
نظامی
لغت نامه دهخدا

گورگاه

گورگاه
ده کوچکی است از دهستان حرجند بخش مرکزی شهرستان کرمان واقع در 50000 گزی شمال کرمان و 4000 گزی باختر راه مالرو شهداد به راور، سکنۀ آن 12 تن است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا