- دلمس
- پتیاره (بلا) سختی
معنی دلمس - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خاموش شدن، پنهان کردن
شب تار، شیر بیشه، کار پیچیده
تاریکی ژرف، سختی پتیاره (بلا)
رنگ پیل پیلی (فیلی) پارسی است شیری که پنیر مایه بر آن زنند تادژواخی (غلظت) پارسی است خوراکی که در برگ کلم برگ رز یا بادنجان نهند و پزند، کیسه زر یا سیمی که در جشن زناشویی داماد به مهمانان ارمغان کند شیریست که بعد از مایه زدن بسته شود پنیر تر دلمه
غله ایست که هنوز خوب نرسیده (بطور عموم)، نخود و لوبیای خام که در غلات باشد (خصوصا) غله نارس
شیریست که بعد از مایه زدن بسته شود پنیر تر دلمه. جانوریست شبیه عنکبوت رتیلا
پارسی است خوراکی که در برگ کلم برگ رز یا بادنجان نهند و پزند، کیسه زر یا سیمی که در جشن زناشویی داماد به مهمانان ارمغان کند
تاریک، مظلم، شب تار
پیاپی جستن
مضطرب شدن و دست و پا گم کردن اضطراب، متهم ساختن، دروغ گفتن
رتیل، جانوری شبیه عنکبوت و از خانوادۀ بندپایان، با شکم بزرگ و پاهای کوتاه که بعضی از انواع آن زهری کشنده دارد، دلمک، دیلمک
بهانه، تهمت، دروغ، اضطراب
غلۀ نارس، دانه ای که هنوز نرسیده و سفت نشده باشد، نخود و لوبیا که سبز رنگ و در غلاف باشد
شیری که به آن پنیرمایه زده باشند و اندکی سفت شده باشد، شیر بریده که در دستمال ریخته و آب آن را گرفته باشند
نوعی خوراک که برنج و گوشت و لپه و سبزی را در برگ مو، برگ کلم، بادمجان، گوجه فرنگی و مانند آن ها می پیچند و می پزند
لمس
((دُ مَ یا مِ))
فرهنگ فارسی معین
نوعی خوراک مرکب از برنج، گوشت چرخ کرده، لپه، سبزی مخصوص و غیره که در برگ مو، برگ کلم و غیره پیچند و پزند
کیسه پولی که در جشن عروسی یا اعیاد سال به مهمان و مدعوان دهند
چرکین تن لاشه نهنبیده پنهان شده
کبوتر جاهی از پرندگان بچه مار از خزندگان پیل از جانوران
ظلمت، تاریکی
سست، بی حال، شل، افتاده، لس
دست مالیدن به چیزی، سودن، بساویدن
لمس شدن: بی حس شدن، سست و بی حال شدن
لمس کردن: چیزی را با دست بسودن، دست مالیدن
دست مالیدن به چیزی، سودن، بساویدن
لمس شدن: بی حس شدن، سست و بی حال شدن
لمس کردن: چیزی را با دست بسودن، دست مالیدن
آبله، جوش های ریز که روی پوست بدن پیدا می شود
بسودن بدست چیزی را، سائیدن سست، بیحال، شل، خم پذیر، قابل انعطاف، بی حس، فلج پدید آمدن در عضو یا همه اعضا
سست، شل، بی حس
Recline, Touch
reclinar, toque
sich zurücklehnen, Berührung
opierać się, dotyk
откидываться , прикосновение