غله ای که هنوز خوب نرسیده باشد، عموماً. (برهان) ، نخود خام که در غلاف باشد و هر غلۀ نارس که آنرا بریان کنند، خصوصاً. (برهان). نخود خام و سبز که در غلاف باشد و آنرا بریان کنند، و هر غلۀ خام سبز که باخوشۀ آن بریان کرده بخورند خواه جو، خواه گندم و مثل آن. (غیاث) (آنندراج). درمل. رجوع به درمل شود
ناز کرشمه شکنه شیرین زبانی داسار میانجی جافکش (قواد) جاکش ناز کرشمه غمزه، (تصوف) اضطراب و غلقی که در جلوه محبوب از غایت شوق و عشق و ذوق بباطن سالک میرسد و هر چند در آن حال بمرتبت سکر و بیخودی نیست و لیکن اختیار خود ندارد و از کثرت اضطراب هر چه بر دل او در آن حال هیح شود بی اختیار بگوید 0 (شرح گلشن راز 561) میانجی بین بایع و مشتری کسی که با دریافت حق معینی واسطه ما بین خریدار و فروشنده میشود. واسطه بین فروشنده و خریدار
رنگ پیل پیلی (فیلی) پارسی است شیری که پنیر مایه بر آن زنند تادژواخی (غلظت) پارسی است خوراکی که در برگ کلم برگ رز یا بادنجان نهند و پزند، کیسه زر یا سیمی که در جشن زناشویی داماد به مهمانان ارمغان کند شیریست که بعد از مایه زدن بسته شود پنیر تر دلمه