جدول جو
جدول جو

معنی دلمل

دلمل((دُ مُ))
غله نارس، نخود و لوبیای سبز که هنوز در غلاف باشند، درمل
تصویری از دلمل
تصویر دلمل
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با دلمل

دلمل

دلمل
غله ایست که هنوز خوب نرسیده (بطور عموم)، نخود و لوبیای خام که در غلات باشد (خصوصا) غله نارس
فرهنگ لغت هوشیار

دلمل

دلمل
غلۀ نارس، دانه ای که هنوز نرسیده و سفت نشده باشد، نخود و لوبیا که سبز رنگ و در غلاف باشد
دلمل
فرهنگ فارسی عمید

دلمل

دلمل
غله ای که هنوز خوب نرسیده باشد، عموماً. (برهان) ، نخود خام که در غلاف باشد و هر غلۀ نارس که آنرا بریان کنند، خصوصاً. (برهان). نخود خام و سبز که در غلاف باشد و آنرا بریان کنند، و هر غلۀ خام سبز که باخوشۀ آن بریان کرده بخورند خواه جو، خواه گندم و مثل آن. (غیاث) (آنندراج). درمل. رجوع به درمل شود
لغت نامه دهخدا

درمل

درمل
غله نارس نخود و لوبیا و مانند آنها که نرسیده باشد و آنرا بریان کنند و بخورند
فرهنگ لغت هوشیار

دلال

دلال
ناز کرشمه شکنه شیرین زبانی داسار میانجی جافکش (قواد) جاکش ناز کرشمه غمزه، (تصوف) اضطراب و غلقی که در جلوه محبوب از غایت شوق و عشق و ذوق بباطن سالک میرسد و هر چند در آن حال بمرتبت سکر و بیخودی نیست و لیکن اختیار خود ندارد و از کثرت اضطراب هر چه بر دل او در آن حال هیح شود بی اختیار بگوید 0 (شرح گلشن راز 561) میانجی بین بایع و مشتری کسی که با دریافت حق معینی واسطه ما بین خریدار و فروشنده میشود. واسطه بین فروشنده و خریدار
فرهنگ لغت هوشیار

دلمه

دلمه
رنگ پیل پیلی (فیلی) پارسی است شیری که پنیر مایه بر آن زنند تادژواخی (غلظت) پارسی است خوراکی که در برگ کلم برگ رز یا بادنجان نهند و پزند، کیسه زر یا سیمی که در جشن زناشویی داماد به مهمانان ارمغان کند شیریست که بعد از مایه زدن بسته شود پنیر تر دلمه
فرهنگ لغت هوشیار

دلمک

دلمک
شیریست که بعد از مایه زدن بسته شود پنیر تر دلمه. جانوریست شبیه عنکبوت رتیلا
فرهنگ لغت هوشیار