جدول جو
جدول جو

معنی دلمک

دلمک((دُ مَ))
دلمه، شیری است که بعد از مایه زدن بسته شود، پنیرتر، دلمه
تصویری از دلمک
تصویر دلمک
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با دلمک

دلمک

دلمک
شیریست که بعد از مایه زدن بسته شود پنیر تر دلمه. جانوریست شبیه عنکبوت رتیلا
فرهنگ لغت هوشیار

دلمک

دلمک
رتیل، جانوری شبیه عنکبوت و از خانوادۀ بندپایان، با شکم بزرگ و پاهای کوتاه که بعضی از انواع آن زهری کشنده دارد، دلمک، دیلمک
دلمک
فرهنگ فارسی عمید

دلمک

دلمک
جانوری است شبیه به عنکبوت، گویند زهر او آدمی را هلاک کند و به عربی رتیلا خوانند. (برهان). جانوری است که چون به بدن آدمی رسد ریش کند و آنرا به عربی رتیلا گویند، و این مخفف دیلمک است. (از انجمن آرا) (از آنندراج). رتیلا که جانوری است شبیه به عنکبوت بزرگ و گزیدگی آن گاه مورث کسالتی می گردد که شخص گزیده شده در حالت اغما و چرت می افتد و یا مورث مالیخولیایی می شود که بسیار عسیرالعلاج است ولی این عوارض بندرت اتفاق می افتد. (ناظم الاطباء). در تداول امروز خراسان، نوعی رتیل را گویند که بدن او سیاه است و زهری کشنده دارد. (یادداشت محمد پروین گنابادی) :
دلمکی می کند هزار بچه
مرد را هست بی شمار بچه.
آذری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

دلمک

دلمک
پنیر تر. (الفاظ الادویه). پنیر تر، و آن شیری است که بعد از مایه زدن بسته شود. (از برهان). دلمه رجوع به دلمه شود
لغت نامه دهخدا

دلیک

دلیک
کسی که فشار روزگار او را با تجربه کرده باشد پارسی است (هدایت) تازی است دلیک گل سرخ دشتی از گیاهان خاک فرسوده، بر گل سرخ، آزموده کار گیاهی است صحرایی از تیره گل سرخیان که گل آن بی بو و دارای چهار برگ است (گل سرخ صحرایی)، میوه گیاه مزبور که شبیه زیتون است و پس از رسیدن زرد یا سرخ گردد و دانه های سفید درازی دارد که در طب قدیم مستعمل بود
فرهنگ لغت هوشیار

دلوک

دلوک
آفتاب زردی خور نشین بویه آنچه برای خوشبو کردن بر تن زنند یا مالند فرو شدن آفتاب گشتن آفتاب وقت زوال
فرهنگ لغت هوشیار

دلاک

دلاک
کیسه کش مو تراش تانگو کسی که در حمام مردم را کیسه کشد کیسه کش 0، موی تراش سلمانی 0 تن مالنده، آنکه در حمام تن را مالش دهد
فرهنگ لغت هوشیار