- درگذاشتن ((دَ. گُ تَ))
- بخشیدن، عفو کردن
معنی درگذاشتن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عفوکردن بخشودن در گذشتن
مردن، درگذشتن
پیشی گرفتن
گذشت کردن، از گناه کسی چشم پوشیدن
دست برداشتن
گذشتن، رفتن، عبور کردن
پیشی گرفتن
گذشت کردن، از گناه کسی چشم پوشیدن
دست برداشتن
گذشتن، رفتن، عبور کردن
عبور کردن، دست برداشتن
عفو کرده بخشوده
عفو کردن، در گذشتن
برقرار کردن منصوب کردن نصب کردن، وکیل کردن
ترک کردن، رها کردن، وانهادن، واهشتن، واهلیدن، هلیدن، بدرود گفتن، چپ دادن، یله کردن
کسی را بر سر کاری گذاشتن، گماریدن، گماردن، برگماردن، گماشتن
تسلیم کردن تفویض کردن، ترک کردن بازگذاشتن: (ثابت ساز نزد خاص و عام که امیرالمومنین فرو گذاشت نمی کند مصلحت خلافت را و وا نمی گذارد رعایت آنرا)، بعهده کسی محول کردن، یا واگذاشتن بخدا. حواله بخدا کردن، موقتا آرام شدن ساکن شدن، یا واگذاشتن درد. موقتا آرام شدن، موقتا فاصله دادن در اثنای اجرای کار و امری. یا واگذاشتن بخود. بحال خود رها کردن: (نه تنها زمین را باین صورت بخود وامیگذارند (مردم ابراهیم آباد) خیلی چیزها همین طوراست)
متوفی
طی شدن، سپری شدن
برگرداندن برگردانیدن چیزی. یا برگاشتن روی. روی برگرداندن
برگردانیدن، برای مثال عنان را بپیچید و برگاشت روی / برآمد ز لشکر یکی های هوی (فردوسی - ۱/۱۴۳) ، همی این سخن قارن اندیشه کرد / که برگاشت سلم روی از نبرد (فردوسی - ۱/۱۴۵) روی برگردانیدن
رفته، کنایه از مرده، فوت شده
گذشتن، سپری شدن
وفات، فوت شدن
آنتروپی
قراردادن، نصب کردن
درگذشتن، کنایه از مرگ، مردن، وفات
گذاردن، چیزی را در جایی قرار دادن، نهادن، گذاشتن
نهادن، قرار دادن، وضع کردن
((گُ تَ))
فرهنگ فارسی معین
نهادن، قرار دادن، عبور دادن، گذرانیدن، سپری کردن، عبور کردن، اجازه دادن، مهلت دادن، واگذاشتن، تسلیم کردن، وضع کردن، تأسیس کردن. به جا گذاشتن، باقی گذاشتن، ترک کردن، رها کردن. 10
класть