- درافشان
- آنکه در میپاشد، بلیغ زبان آور، بحر هشتم از هفده بحر اصول موسیقی قدیم
معنی درافشان - جستجوی لغت در جدول جو
- درافشان
- درافشاننده، کنایه از شخص بلیغ و زبان آور، شیرین سخن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بلاغت، زبان آوری، شیرین زبانی
آنکه در می پاشد، در افشاننده، شخص بلیغ و زبان آور
افشاننده زر، بخش کننده طلا و سکه زر
ویژگی آنچه با طلا اندود شده مثلاً کاغذ زرافشان، بافته شده با تارهای زر، زربافت، دارای نقش هایی از طلا، کسی که سیم و زر نثار می کند، زرافشاننده، زرافشانی و نثار کردن سیم و زر، برای مثال سران عرب را زرافشان او / سرآورد بر خطّ فرمان او (نظامی۵ - ۸۷۶)
سرافشاننده، سرجنباننده، کنایه از مست، کنایه از مغرور، متکبر
تابان، روشن، براق
درخشان، درخشنده، روشن، تابان
درافشاننده، کنایه از شخص بلیغ و زبان آور، شیرین سخن، درافشان
عمل در افشاندن
نثار کننده
خیری شب بو
عمل زر افشان زر پراکندن
دارای ریزه های زر: قبای زر افشان، شاباش نثار کردن جواهر
آنکه صاحب شان و شوکت دارا باشددارد آنکه سیرت پادشاهان دارد
آنکه سر کسان بیفشاند، سر جنباننده از غرور و مستی و شور و حال
نور دهنده، پرتوافکن
افشانندۀ بذر، تخم پاش
ویژگی آنچه جرقه های آتش پراکنده می کند، هرچه از آن ریزۀ آتش می جهد
شکرافشاننده، کنایه از شیرین سخن، شیرین گفتار
شب بو، گیاهی زینتی باساقۀ بلند و گل هایی به رنگ های مختلف
شب انبوی، خیرو، خیری، هیری
شب انبوی، خیرو، خیری، هیری
آنچه که نور باطراف خود پراکند پرتوافکن
زر پراکندن
براق، نورانی
تابان، روشنی دهنده، لرزان و تابان، فروزان، ساطع
دو رودان (دجله فرات)
بخشنده زر، نثار کننده جواهر
در حال حرف زدن، دراینده، گوینده
ورفان، آنکه درخواست بخشش جرم و گناه کسی را بکند، شفیع، شفاعت کننده