جدول جو
جدول جو

معنی داویدن - جستجوی لغت در جدول جو

داویدن
داو خواستن، ادعا کردن، دعوی کردن
تصویری از داویدن
تصویر داویدن
فرهنگ فارسی عمید
داویدن
ادعا کردن
تصویری از داویدن
تصویر داویدن
فرهنگ لغت هوشیار
داویدن
ادعا کردن، دعوی کردن، مدعی شدن، ادعا
تصویری از داویدن
تصویر داویدن
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ساویدن
تصویر ساویدن
ساییدن، کوبیدن و نرم کردن، سودن، به هم مالیدن دو چیز، چیزی را ساو دادن و چرک یا زنگ آن را زدودن، سوهان زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چاویدن
تصویر چاویدن
بانگ کردن و نالیدن، برای مثال ای عاشق دلسوز و ز کام دل خود دور / می نال و همی چاو که معذوری معذور (بوشعیب - شاعران بی دیوان - ۱۶۵)، بانگ و خروش کردن پرنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انداویدن
تصویر انداویدن
انداییدن، اندودن، کاهگل کردن بام یا دیوار، گل مالی کردن، آلوده کردن، انداییدن، انداوش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از داخیدن
تصویر داخیدن
ازهم جدا کردن چیزی، پراکنده کردن، نظر به چیزی انداختن و دیده ور شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاویدن
تصویر تاویدن
تابیدن٣، برای مثال او مرا پیش شیر بپسندد / من نتاوم بر او نشسته مگس (رودکی - ۵۰۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دامیدن
تصویر دامیدن
بالا رفتن، بر بالا رفتن، بر زبر چیزی شدن، بر باد دادن خرمن که کاه از دانه جدا شود، باد دان، دانه پاشیدن و تخم افشاندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درویدن
تصویر درویدن
بریدن گیاهان از روی زمین با داس یا ماشین درو، درو کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاویدن
تصویر کاویدن
جستجو کردن، تفحص کردن، برای مثال بکاوید کالاش را سربه سر / که داند که چه یافت زرّ و گهر (عنصری - ۳۵۵)، کندن، حفر کردن، کنایه از بحث و ستیزه کردن، بگو مگو کردن، کنایه از ور رفتن، دست زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناویدن
تصویر ناویدن
خم شدن
مانده شدن، خسته شدن
رفتار از روی ناز، خرامیدن
به چپ و راست حرکت کردن، برای مثال چو مست هر طرفی می افتیّ و می ناوی / که شب گذشت، کنون نوبت دعاست مخسب (مولوی - لغت نامه - ناویدن)
فرهنگ فارسی عمید
(گِرْ یَ / یِ کَ دَ)
مبدل تابیدن. (فرهنگ نظام). تابیدن. (ناظم الاطباء) (لسان العجم شعوری ج 1 ص 286). درخشیدن. (ناظم الاطباء) ، پیچیدن، گرم کردن. (ناظم الاطباء) (لسان العجم شعوری ایضاً) ، عصبانی شدن. برافروختن. (لسان العجم شعوری ایضاً) ، عصبانی کردن و آتش خشم کسی را برافروختن. (لسان العجم شعوری ایضاً) ، گردیدن، ستردن. (ناظم الاطباء) ، تاب آوردن. تحمل کردن:
گرنه بدبختمی مرا که فکند
به یکی جاف جاف زودغرس
او مرا پیش شیر بپسندد
من نتاوم بر او نشسته مگس.
رودکی.
، مقاومت کردن. برآمدن. ایستادگی کردن:
عدوی تو تن است ای دل حذر کن
نتاوی با کس ار با او نتاوستی.
ناصرخسرو.
، تافتن. پیچیدن. منحرف شدن:
اگر طریق یقین خواهی و سبیل صواب
سر از متابعت مصطفی و آل متاو.
شیخ آزری
لغت نامه دهخدا
(گِ گِ رِ تَ)
فریاد کردن گنجشک باشد وقتی که دست بر آشیانۀ او دراز کنند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بانگ کردن مرغ. جیرجیر کردن. نالیدن و بانک کردن مرغ از بیم یا ازدوری بچه و جز آن، بطریق استعاره بانگ کردن سایر حیوانات و انسان را گویند. (برهان) (آنندراج). بانگ بلند کردن انسان و سایر حیوانات. (ناظم الاطباء). (فرهنگ نظام). لابه و زاری کردن:
ای عاشق مهجور ز کام دل خود دور
مینال و همی چاو که معذوری معذور.
بوشعیب هروی (از فرهنگ اسدی).
شاهی بنالدی و ممالک بگریدی
مردی بچاودی و جوانی بزاردی.
سیدحسن غزنوی.
، خائیدن. (غیاث). جاویدن و خائیدن و مضغ کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از داخیدن
تصویر داخیدن
از هم جدا کردن چیزی، پراکنده کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاویدن
تصویر کاویدن
جستجو کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انداویدن
تصویر انداویدن
انداییدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درویدن
تصویر درویدن
بریدن غله و علف از روی زمین درو کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دانیدن
تصویر دانیدن
دانستن، غلطانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناویدن
تصویر ناویدن
خم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
یافتن: میخواهدکه مصداق سخن خویش بواسطه آبکامه تو ظاهر کند اگر قدری فرمایی آن انعام با دیگر اکرام انضمام یاود
فرهنگ لغت هوشیار
(سایید ساید خواهد سایید بسا (ی) ساینده ساییده سایش) سودن نرم کردن، بهم مالیدن، سوهان کردن، زدودن صیقل کردن، اره کردن، فرسودن، اندودن مالیدن، گداختن، لمس کردن، تلاقی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چاویدن
تصویر چاویدن
نالیدن، زاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دامیدن
تصویر دامیدن
بر بالا رفتن، صعود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاویدن
تصویر تاویدن
طاقت آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاویدن
تصویر تاویدن
((دَ))
تاب آوردن، تحمل کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جاویدن
تصویر جاویدن
((دَ))
جویدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چاویدن
تصویر چاویدن
((دَ))
نالیدن، راز و نیاز عاشقانه کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از درویدن
تصویر درویدن
((دِ رَ دَ))
درو کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساویدن
تصویر ساویدن
((دَ))
کوبیدن و نرم کردن، به هم مالیدن، سوهان زدن، صیقل دادن، لمس کردن، ساییدن، سابیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاویدن
تصویر کاویدن
((دَ))
جستجو کردن، کندن، بحث کردن، خراشیدن، شکافتن، کابیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناویدن
تصویر ناویدن
((دَ))
میان تهی کردن، خرامیدن، خمیدن، خم شدن، چرت زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاویدن
تصویر کاویدن
ابتحاث
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جاویدن
تصویر جاویدن
ابدالاباد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از داویده
تصویر داویده
مدعا
فرهنگ واژه فارسی سره