بانگ کردن و نالیدن، برای مثال ای عاشق دلسوز و ز کام دل خود دور / می نال و همی چاو که معذوری معذور (بوشعیب - شاعران بی دیوان - ۱۶۵)، بانگ و خروش کردن پرنده
بانگ کردن و نالیدن، برای مِثال ای عاشق دلسوز و ز کام دل خود دور / می نال و همی چاو که معذوری معذور (بوشعیب - شاعران بی دیوان - ۱۶۵)، بانگ و خروش کردن پرنده
جستجو کردن، تفحص کردن، برای مثال بکاوید کالاش را سربه سر / که داند که چه یافت زرّ و گهر (عنصری - ۳۵۵)، کندن، حفر کردن، کنایه از بحث و ستیزه کردن، بگو مگو کردن، کنایه از ور رفتن، دست زدن
جستجو کردن، تفحص کردن، برای مِثال بکاوید کالاش را سربه سر / که داند که چه یافت زرّ و گهر (عنصری - ۳۵۵)، کندن، حفر کردن، کنایه از بحث و ستیزه کردن، بگو مگو کردن، کنایه از ور رفتن، دست زدن
خم شدن مانده شدن، خسته شدن رفتار از روی ناز، خرامیدن به چپ و راست حرکت کردن، برای مثال چو مست هر طرفی می افتیّ و می ناوی / که شب گذشت، کنون نوبت دعاست مخسب (مولوی - لغت نامه - ناویدن)
خم شدن مانده شدن، خسته شدن رفتار از روی ناز، خرامیدن به چپ و راست حرکت کردن، برای مِثال چو مست هر طرفی می افتیّ و می ناوی / که شب گذشت، کنون نوبت دعاست مخسب (مولوی - لغت نامه - ناویدن)
مبدل تابیدن. (فرهنگ نظام). تابیدن. (ناظم الاطباء) (لسان العجم شعوری ج 1 ص 286). درخشیدن. (ناظم الاطباء) ، پیچیدن، گرم کردن. (ناظم الاطباء) (لسان العجم شعوری ایضاً) ، عصبانی شدن. برافروختن. (لسان العجم شعوری ایضاً) ، عصبانی کردن و آتش خشم کسی را برافروختن. (لسان العجم شعوری ایضاً) ، گردیدن، ستردن. (ناظم الاطباء) ، تاب آوردن. تحمل کردن: گرنه بدبختمی مرا که فکند به یکی جاف جاف زودغرس او مرا پیش شیر بپسندد من نتاوم بر او نشسته مگس. رودکی. ، مقاومت کردن. برآمدن. ایستادگی کردن: عدوی تو تن است ای دل حذر کن نتاوی با کس ار با او نتاوستی. ناصرخسرو. ، تافتن. پیچیدن. منحرف شدن: اگر طریق یقین خواهی و سبیل صواب سر از متابعت مصطفی و آل متاو. شیخ آزری
مبدل تابیدن. (فرهنگ نظام). تابیدن. (ناظم الاطباء) (لسان العجم شعوری ج 1 ص 286). درخشیدن. (ناظم الاطباء) ، پیچیدن، گرم کردن. (ناظم الاطباء) (لسان العجم شعوری ایضاً) ، عصبانی شدن. برافروختن. (لسان العجم شعوری ایضاً) ، عصبانی کردن و آتش خشم کسی را برافروختن. (لسان العجم شعوری ایضاً) ، گردیدن، ستردن. (ناظم الاطباء) ، تاب آوردن. تحمل کردن: گرنه بدبختمی مرا که فکند به یکی جاف جاف زودغرس او مرا پیش شیر بپسندد من نتاوم بر او نشسته مگس. رودکی. ، مقاومت کردن. برآمدن. ایستادگی کردن: عدوی تو تن است ای دل حذر کن نتاوی با کس ار با او نتاوستی. ناصرخسرو. ، تافتن. پیچیدن. منحرف شدن: اگر طریق یقین خواهی و سبیل صواب سر از متابعت مصطفی و آل متاو. شیخ آزری
فریاد کردن گنجشک باشد وقتی که دست بر آشیانۀ او دراز کنند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بانگ کردن مرغ. جیرجیر کردن. نالیدن و بانک کردن مرغ از بیم یا ازدوری بچه و جز آن، بطریق استعاره بانگ کردن سایر حیوانات و انسان را گویند. (برهان) (آنندراج). بانگ بلند کردن انسان و سایر حیوانات. (ناظم الاطباء). (فرهنگ نظام). لابه و زاری کردن: ای عاشق مهجور ز کام دل خود دور مینال و همی چاو که معذوری معذور. بوشعیب هروی (از فرهنگ اسدی). شاهی بنالدی و ممالک بگریدی مردی بچاودی و جوانی بزاردی. سیدحسن غزنوی. ، خائیدن. (غیاث). جاویدن و خائیدن و مضغ کردن. (ناظم الاطباء)
فریاد کردن گنجشک باشد وقتی که دست بر آشیانۀ او دراز کنند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بانگ کردن مرغ. جیرجیر کردن. نالیدن و بانک کردن مرغ از بیم یا ازدوری بچه و جز آن، بطریق استعاره بانگ کردن سایر حیوانات و انسان را گویند. (برهان) (آنندراج). بانگ بلند کردن انسان و سایر حیوانات. (ناظم الاطباء). (فرهنگ نظام). لابه و زاری کردن: ای عاشق مهجور ز کام دل خود دور مینال و همی چاو که معذوری معذور. بوشعیب هروی (از فرهنگ اسدی). شاهی بنالدی و ممالک بگریدی مردی بچاودی و جوانی بزاردی. سیدحسن غزنوی. ، خائیدن. (غیاث). جاویدن و خائیدن و مضغ کردن. (ناظم الاطباء)