جدول جو
جدول جو

معنی دارجار - جستجوی لغت در جدول جو

دارجار
دهی از دهستان ناتل کنار بخش نور شهرستان آمل در 4هزارگزی جنوب سولده، دشت، معتدل، مرطوب مالاریائی و دارای 110 تن سکنه است، آب آن از ناتل رود، محصول آنجا برنج، و مختصر غلات، شغل اهالی زراعت است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دارمان
تصویر دارمان
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از سرداران خسروپرویز پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دادیار
تصویر دادیار
(پسرانه)
حامی قانون، مجری عدالت (نگارش کردی: دادیار)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دارخال
تصویر دارخال
درخت میوه داری که هنوز آن را پیوند نکرده باشند، میوه ای که از درخت پیوندنشده به دست آید، قلمۀ درخت و نهال نونشانده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دادکار
تصویر دادکار
آنکه کارش اجرای عدالت است، عدالت پیشه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دارواش
تصویر دارواش
سپستان، درختی گرمسیری با برگ های گرد و نوک تیز و گل های سفید خوشه ای و خوش بو، میوۀ این گیاه بیضی شکل، زرد رنگ و دارای شیرۀ لزج و بی مزه است که پس از خشک شدن سیاه رنگ می شود و در طب سنتی برای معالجۀ بیماری های ریوی به کار می رود، سنگ پستان، مویزه، مویزک عسلی، شیرینک، سگ پستان، مویزج عسلی، دبق، داروش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دادیار
تصویر دادیار
معاون دادستان، وکیل عمومی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خارخار
تصویر خارخار
حالت خارش بدن، کنایه از دلواپسی و اضطرابی که از تعلق خاطر، تمایل و هوس به چیزی در انسان پیدا می شود، دغدغه، برای مثال از خارخار عشق تو در سینه دارم خارها / هر دم شکفته بر رخم زآن خارها گلزارها (جامی - ۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دارادار
تصویر دارادار
شان و شوکت، کروفر، جنگ وهیاهو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از داردار
تصویر داردار
داد و فریاد، سر و صدا، جار و جنجال، جنگ و هیاهو
صبر کردن، درنگ کردن
داردار کردن: داد و فریاد کردن، سر و صدا راه انداختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باردار
تصویر باردار
آبستن، برای مثال اگر مار زاید زن باردار / به از آدمی زادۀ دیوسار (سعدی۱ - ۶۸)، میوه دار مثلاً درخت باردار، حامل بار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاردار
تصویر خاردار
دارای خار مثلاً گل خاردار، سیم خاردار، در علم زیست شناسی کرمی کوچک، از آفت های مهم پنبه، با طولی حدود ۱۵ میلی متر، رنگ سبز زیتونی یا قهوه ای، خال های تیره رنگ و برآمدگی های کوتاه به شکل خار که در مصر و هند بسیار پیدا می شود و غوزه و شاخه های جوان پنبه را از بین می برد، کرم خاردار
فرهنگ فارسی عمید
نام یکی از ایلات مازندران که در دهات نور از توابع آمل زیست کنند، (مازندران و استرآباد رابینو ترجمه وحید مازندرانی ص 149)
لغت نامه دهخدا
کنایت از دیر پاییدن و ثبات و پایداری، (برهان)، در تداول امروز: بانگ و فریاد و سر و صدا، آدم پرشور و شر، (لغات محلی شوشتر - خطی)،
تأکید در امر بداشتن، (لغات محلی شوشتر)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تارتار
تصویر تارتار
ریزه ریزه و پاره پاره و ذره ذره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دارباز
تصویر دارباز
کسی که روی ریسمان حرکات جالب انجام دهد بند باز ریسمان باز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داربام
تصویر داربام
چوب بزرگی که بدان بام را پوشانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دارخور
تصویر دارخور
درختی که آنرا پیوند نکرده باشند، شاخه نو نشانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دارخال
تصویر دارخال
درختی که آنرا پیوند نکرده باشند، شاخه نو نشانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاردار
تصویر خاردار
صاحب خار
فرهنگ لغت هوشیار
در تداول مردم فارسی زبان بغلط بجای اداره ها (جمع اداره) بکار میرود. توضیح نوشتن (اداره جات) غلط اندر غلط است
فرهنگ لغت هوشیار
زمینی که شاخه های درخت را در آن فرو برند تا سبز شود و از آنجا به جای دیگر نقل کنند تخمدان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باربار
تصویر باربار
متواتر، پی در پی، مکرراً
فرهنگ لغت هوشیار
میوه دار باثمرمثمر (درخت)، آبستن حامله، مخلوط با فلز کم بها مغشوش نبهره. یا زبان باردار. زبانی که قشر سفیدی بر روی آن بندد و علامت تخمه باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داروگر
تصویر داروگر
داروساز داروفروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دارادار
تصویر دارادار
ثبات و پایداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دادیار
تصویر دادیار
معاون دادستان وکیل عمومی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دارساس
تصویر دارساس
ترکی آلاکلنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داردار
تصویر داردار
درنگ و کندی در انجام کار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باردار
تصویر باردار
میوه دار، آبستن، حامله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تارتار
تصویر تارتار
پاره پاره، ریزه ریزه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خارخار
تصویر خارخار
خارش بدن، دلواپسی، اضطراب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دارخال
تصویر دارخال
درختی که آن را پیوند نکرده باشند، درخت تازه نشانده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دارباز
تصویر دارباز
داربازنده، کسی که روی ریسمان حرکات جالب انجام دهد، بندباز، ریسمان باز
فرهنگ فارسی معین
از توابع دهستان ناتل کنار چالوس
فرهنگ گویش مازندرانی