خندۀ متصل و از روی دل. خنداخند. (ناظم الاطباء) : چنین تا بنزدیک کوه سپند لب از چارۀ خویش در خندخند. فردوسی. چون بحقّم سوی دانا نال نال گر نباشد شاید از من خندخند. ناصرخسرو
خندۀ متصل و از روی دل. خنداخند. (ناظم الاطباء) : چنین تا بنزدیک کوه سپند لب از چارۀ خویش در خندخند. فردوسی. چون بحقّم سوی دانا نال نال گر نباشد شاید از من خندخند. ناصرخسرو
ویران، خراب، پریشان، ویژگی عمارتی که فروریخته و ویران شده باشد، برای مثال وگرنه شود بوم ما کندمند / از اسفندیار آن بد بدپسند (فردوسی - ۵/۳۹۷)، مادر بسیار فرزندی ولیک / خوار داریشان همیشه کندمند (ناصرخسرو - ۴۳۴)
ویران، خراب، پریشان، ویژگی عمارتی که فروریخته و ویران شده باشد، برای مِثال وگرنه شود بوم ما کندمند / از اسفندیار آن بدِ بدپسند (فردوسی - ۵/۳۹۷)، مادرِ بسیار فرزندی ولیک / خوار داریشان همیشه کندمند (ناصرخسرو - ۴۳۴)
ترت ومرت، تار و مار، زیر و زبر، ازهم پاشیده، برای مثال هرچه ورزیدند ما را سالیان / شد به دست اندر به ساعت تندوخند (آغاجی - شاعران بی دیوان - ۱۹۲ حاشیه)
ترت ومرت، تار و مار، زیر و زبر، ازهم پاشیده، برای مِثال هرچه ورزیدند ما را سالیان / شد به دست اندر به ساعت تندوخند (آغاجی - شاعران بی دیوان - ۱۹۲ حاشیه)
در حال خنده. خندان: دو چشمک پر ز بند چشم بندان دو یاقوتک همیشه خندخندان. بلعباس امامی (از المعجم فی معاییر اشعار عجم). خندخندان بستد وبر لب نهاد جام می آن همچو می انده گسار. سیدحسن اشرف (از آنندراج)
در حال خنده. خندان: دو چشمک پر ز بند چشم بندان دو یاقوتک همیشه خندخندان. بلعباس امامی (از المعجم فی معاییر اشعار عجم). خندخندان بستد وبر لب نهاد جام می آن همچو می انده گسار. سیدحسن اشرف (از آنندراج)