معنی تندوخند - فرهنگ فارسی عمید
معنی تندوخند
تندوخند
ترت ومرت، تار و مار، زیر و زبر، ازهم پاشیده، برای مثال هرچه ورزیدند ما را سالیان / شد به دست اندر به ساعت تندوخند (آغاجی - شاعران بی دیوان - ۱۹۲ حاشیه)
تصویر تندوخند
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با تندوخند
خنداخند
خنداخند
خندان خندان، خنده کنان، خَندان، خنده کننده، درحال خندیدن، شِکُفتِه، مُنبَسِط، خَندَندِه، خَندِه ناک، خَندِه رو، سَبُک روح، ضاحِک، خَندناک، ضَحوکبرای مِثال درهم آویختیم خنداخند / من و چون من فسانه گویی چند (نظامی۴ - ۷۰۱)
فرهنگ فارسی عمید
تند و خند
تند و خند
تار و مار که زیروزبرشده و ازهم پاشیده باشد. (برهان). تار و مار و زیر و زبر و سرنگون و ازهم پاشیده. (ناظم الاطباء). تند و خوند. رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.