جدول جو
جدول جو

معنی خشاردن - جستجوی لغت در جدول جو

خشاردن
(دَ)
پاک کردن زمین و باغ از گیاه ناسودمند. (یادداشت بخط مؤلف) ، پیراستن درخت از شاخ کج و بی ثمر. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خشکیدن
تصویر خشکیدن
از میان رفتن آب و رطوبت چیزی، خشک شدن، از رشد و نمو افتادن و پژمرده شدن، یخ زدن، کنایه از متعجب شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آغاردن
تصویر آغاردن
تر کردن، خیسانیدن، نم کردن، نم کشیدن، خیسیدن، برای مثال پولاد نرم کی شود و شیرین / گرچه در انگبینش بیاغاری (ناصرخسرو - ۴۸۹)
سرشتن، آمیختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فشاردن
تصویر فشاردن
فشار دادن، آب یا شیرۀ چیزی را با فشار گرفتن، افشره گرفتن، افشردن، فشردن، افشاردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشکردن
تصویر اشکردن
جانوری را شکار کردن، شکردن، بشکریدن، صید کردن، اصطیاد، شکاریدن، شکریدن، اقتناص
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آچاردن
تصویر آچاردن
درهم آمیختن، برای مثال فلک مر خاک را ای خاک خور در میوه و دانه / ز بهر تو به شور و چرب و شیرین می بیاچارد (ناصرخسرو - ۲۰۲)،
چاشنی و آچار به خوراک زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آماردن
تصویر آماردن
به حساب آوردن، آمار کردن، شمردن، آماریدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آشوردن
تصویر آشوردن
شورانیدن، درهم کردن، برهم زدن، زیر و رو کردن، درهم ریختن، آمیختن، سرشتن، آشردن، آشوریدن، فاشورانیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بساردن
تصویر بساردن
شخم زدن و شیار کردن زمین، هموار کردن زمین شخم زده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افشاردن
تصویر افشاردن
فشار دادن، آب یا شیرۀ چیزی را با فشار گرفتن، افشره گرفتن، افشردن، فشردن، فشاردن
فرهنگ فارسی عمید
(دَ)
ژان. سیاح فرانسوی که به سال 1643 میلادی در شهر پاریس متولد و به سال 1713 میلادی در شهر لندن وفات یافت. در فاصله سالهای 1664- 1677 میلادی دو بار به ایران مسافرت کرده هر بار شش سال توقف نمود. وی مصنف سفرنامه ای است بنام ’سفر به ایران و هند شرقی’ این سیاحت نامه را لان گلسن استاد دانشمند در ده مجلد بسال 1811 درشهر پاریس منتشر ساخت. شاردن صورت کتیبه ای از کتیبه های تخت جمشید را در سفرنامۀ خود گنجانیده است. در اثر وی اطلاعات جالبی درباره صفویه وجود دارد. رجوع به ایران باستان ج 1 صص 43- 44 و تاریخ ادبیات ایران پروفسور ادوارد براون ترجمه رشید یاسمی ص 93 و سبک شناسی ملک الشعرای بهار ج 1 ص 170 شود. سفرنامۀ شاردن به فارسی برگردانیده شده و در طهران بچاپ رسیده است
ژان باتیست سیمئون. نقاش فرانسوی متولد در شهر پاریس (1779- 1699) از نخستین نقاشان قرن 18فرانسه بشمار است. از وی آثاری از نوع طبیعت بیجان، صورت سازی، نقاشیهای با مداد رنگی و مجلس سازی هائی از نوع ’دعای آمرزش پیش از غذا’ بجا مانده است
لغت نامه دهخدا
(مُ عَ / عِ رَ / رِ کَدَ)
فشردن. (آنندراج). افشردن. (فرهنگ فارسی معین) :
هر گلی پژمرده میگردد ز دهر
مرگ بفشارد همه در زیر غن.
رودکی.
یکی دست بگرفت و بفشاردش
پی و استخوانها بیازاردش.
فردوسی.
فرودآمد از اسب و بفشارد دست
پر از خنده بر تخت زرین نشست.
فردوسی.
تعویذ وفا برون کن از گردن
ورنه به جفا گلوت بفشارد.
ناصرخسرو.
، خلانیدن و فروبردن چیزی را نیز گفته اند در جایی. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(رُ دَ)
خوردن. (آنندراج). تناول کردن، شرب کردن. نوشیدن. آشامیدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
پیراستن درختی را. تبییت، خشاره کردن. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خشکیدن
تصویر خشکیدن
خشک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشانیدن
تصویر خشانیدن
بدندان ریش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشکاندن
تصویر خشکاندن
خشک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آهاردن
تصویر آهاردن
آهار زدن آهار کردن آهار مالیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاریدن
تصویر خاریدن
خارش کردن پوست بدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آماردن
تصویر آماردن
آماریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خواردن
تصویر خواردن
تناول کردن، خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بساردن
تصویر بساردن
شخم زدن زمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشکردن
تصویر اشکردن
شکار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آغاردن
تصویر آغاردن
خواهد آغارد بیاغار آغارنده آغارده آغاریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آشوردن
تصویر آشوردن
شورانیدن، آشوریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آچاردن
تصویر آچاردن
در هم آمیختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آزاردن
تصویر آزاردن
رنجاندن رنجه کردن آسیب رسانیدن آزردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فشاردن
تصویر فشاردن
((فِ دَ))
عصاره گرفتن، محکم کردن، افشردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشکردن
تصویر اشکردن
((اِ کَ دَ))
شکار کردن، شکستن، شکردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آچاردن
تصویر آچاردن
درهم آمیختن، چاشنی به خوراک زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آجاردن
تصویر آجاردن
((دَ))
از حد گذراندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آغاردن
تصویر آغاردن
((دَ))
آغاریدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آشوردن
تصویر آشوردن
((دَ))
زیر و زبر کردن، برهم زدن، آمیختن، خمیر کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خشمیدن
تصویر خشمیدن
ائتکال
فرهنگ واژه فارسی سره
خوردن
فرهنگ گویش مازندرانی