جدول جو
جدول جو

معنی اشکردن

اشکردن((اِ کَ دَ))
شکار کردن، شکستن، شکردن
تصویری از اشکردن
تصویر اشکردن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با اشکردن

اشکردن

اشکردن
جانوری را شکار کردن، شِکَردَن، بِشکَریدَن، صِید کَردَن، اِصطیاد، شِکاریدَن، شِکَریدَن، اِقتِناص
اشکردن
فرهنگ فارسی عمید

اشکردن

اشکردن
شکردن وشکاردن. (ناظم الاطباء) (لغات شاهنامه) :
نبودی به گیتی چنین کهترم
که هزمان بدو پیل و دیو اشکرم.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

وشکردن

وشکردن
چالاکی کردن، زود به هم گشتن و کاری را به چابکی انجام دادن
وشکردن
فرهنگ فارسی عمید

وشکردن

وشکردن
وشکریدن، کاری را به چالاکی و چابکی انجام دادن، وشکولیدن
وشکردن
فرهنگ فارسی معین

اشکندن

اشکندن
شکستن و خرد کردن. (شعوری). مصدر دوم اشکستن یا شکستن در تداول عامه است که گاه بجای دست او را شکستی، گویند: شکاندی، یا اشکاندی
لغت نامه دهخدا

اشکران

اشکران
گریان. اشکبار:
چشم خور اشکران به خون شفق
راز با قعرچاه میگوید.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

بشکردن

بشکردن
بشکریدن. شکریدن. شکردن. شکار کردن. شکار افکندن:
جهانا ندانم چرا پروری
چو پروردۀ خویش را بشکری.
فردوسی.
بفرمود تا پیش دریا برند
مگر مرغ و ماهی ورا بشکرند.
فردوسی.
، یرک. (ناظم الاطباء) ، نامور. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا