معنی آجاردن - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با آجاردن
آچاردن
- آچاردن
- درهم آمیختن، برای مِثال فلک مر خاک را ای خاک خور در میوه و دانه / ز بهر تو به شور و چرب و شیرین می بیاچارد (ناصرخسرو - ۲۰۲)،
چاشنی و آچار به خوراک زدن
فرهنگ فارسی عمید
آغاردن
- آغاردن
- تر کردن، خیسانیدن، نم کردن، نم کشیدن، خیسیدن، برای مِثال پولاد نرم کی شود و شیرین / گرچه در انگبینْش بیاغاری (ناصرخسرو - ۴۸۹)
سرشتن، آمیختن
فرهنگ فارسی عمید