معنی خسیل - جستجوی لغت در جدول جو

خسیل

لغت نامه دهخدا

خسیل

تصویری از خسیل — تصویر خسیل

فرهنگ لغت هوشیار

خسیل

فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خلیل — تصویر خلیل

(پسرانه)

دوست یکدل، لقب ابراهیم (ع)

فرهنگ نامهای ایرانی

تصویری از مسیل — تصویر مسیل

مجرای آب، محل عبور سیل، جای سیل گیر

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از گسیل — تصویر گسیل

روانه کردن، فرستادن، روانه، فرستاده، برای مثال نومید مکن گسیل سائل را / بندیش ز روزگار آن سائل (ناصر خسرو - ۲۷۰)
گسیل داشتن: فرستادن کسی به جایی، روانه کردن
گسیل کردن: فرستادن کسی به جایی، روانه کردن، گسیل داشتن

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از فسیل — تصویر فسیل

فسیله ها، نهال ها، نهال های خرما، جمع واژۀ فسیله

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از رسیل — تصویر رسیل

کسی که با کس دیگر هم صدا می خواند، هم آهنگ، هم آواز

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از خلیل — تصویر خلیل

لقب ابراهیم پیامبر، دوست مهربان و یکدل، دوست صادق

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از خسیس — تصویر خسیس

بخیل، فرومایه، پست، لئیم، رذل، دنی، سفله

فرهنگ فارسی عمید

پر افتاده، پشم افتاده، انگبین گداخته، پسر، کنه (فتیله) مرغ انگلیسی از گیاهان سمه

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از مسیل — تصویر مسیل

آبرو، جاری روان شدن آب

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از گسیل — تصویر گسیل

روانه ساختن و فرستادن کسی به جایی

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از فسیل — تصویر فسیل

آثار و بقایای موجودات زنده قدیم مانند استخوان، دندان، صدف و غیره

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از غسیل — تصویر غسیل

شسته شسته، غسل داده شده

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از عسیل — تصویر عسیل

مرد سخت زننده سبک دست

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از خمیل — تصویر خمیل

خوراک نرم، ابر انبوه، تا کلکینه (خیمه مخملی)، آبچین، درختناک

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از رسیل — تصویر رسیل

فراخ، واسع، مراسل، هم آواز، هم آهنگ

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از خلیل — تصویر خلیل

صادق در دوستی، رفیق و لقب حضرت ابراهیم پیغمبر (ع) است

فرهنگ لغت هوشیار

(قلمکار) محتویات شکنبه گوسفند که در آب شیرین و صاف ریزند و در مرحله ّ شستن پارچه سفید ساده پیش از آنکه از آن قلمکار سازند بکار رود

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از بسیل — تصویر بسیل

مرد عصبانی از خشم یا از دلیری

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از خصیل — تصویر خصیل

جمع خصیله، پاره گوشت ها، گوشت های پی دار

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از خسیس — تصویر خسیس

ناکس، فرومایه، دون، پست، حقیر، رذل، سبکمایه

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از خسیر — تصویر خسیر

زیانکار

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از خسال — تصویر خسال

مردمان رذل و فرومایه

فرهنگ لغت هوشیار

محتویات شکنبه گوسفند که در آب شیرین و صاف بریزند و در مرحله شستن پارچه سفید ساده، پیش از آن که قلمکار سازند، به کار برند

فرهنگ فارسی معین

تصویری از بسیل — تصویر بسیل

((بَ))

زشت رو

فرهنگ فارسی معین

تصویری از خلیل — تصویر خلیل

((خَ))

دوست خالص، صادق، جمع اخلاء

فرهنگ فارسی معین

تصویری از خسیس — تصویر خسیس

((خَ))

فرومایه، بخیل، جمع خساس، اخسه

فرهنگ فارسی معین

تصویری از رسیل — تصویر رسیل

((رَ))

فرستاده شده، هم آواز، دمساز، موافق

فرهنگ فارسی معین

تصویری از غسیل — تصویر غسیل

((غَ))

شسته، غسل داده شده

فرهنگ فارسی معین

تصویری از فسیل — تصویر فسیل

((فُ))

سنگواره، بقایای موجودات زنده دوران گذشته که در طبقات مختلف زمین به جا مانده است

فرهنگ فارسی معین

تصویری از مسیل — تصویر مسیل

خشکرود، آبراه

فرهنگ واژه فارسی سره

تصویری از خسیس — تصویر خسیس

کنس

فرهنگ واژه فارسی سره

تصویری از گسیل — تصویر گسیل

اعزام

فرهنگ واژه فارسی سره