معنی فسیل
- فسیل
- فسیله ها، نهال ها، نهال های خرما، جمع واژۀ فسیله
واژههای مرتبط با فسیل
فسیل
- فسیل
- آثار و بقایای موجودات زنده قدیم مانند استخوان، دندان، صدف و غیره
فسیل
- فسیل
- سنگواره، بقایای موجودات زنده دوران گذشته که در طبقات مختلف زمین به جا مانده است
فسیل
- فسیل
- آثار و بقایای موجودات زندۀ دوران های قدیم مانند استخوان، دندان، صدف و امثال آن ها که در داخل پوستۀ زمین باقی مانده است، سنگواره، کنایه از کسی یا چیزی که از کار افتاده و بسیار قدیمی است، بسیار پیر، فاقد پویایی مثلاً کارمندان این اداره دیگر در این اتاق ها فسیل شده اند
فسیل
- فسیل
- جَمعِ واژۀ فسیله. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به فسیله شود
گسیل
- گسیل
- اعزام
بسیل
- بسیل
- مرد عصبانی از خشم یا از دلیری
فضیل
- فضیل
- دارای فضل
مسیل
- مسیل
- خشکرود، آبراه
آسیل
- آسیل
- (قلمکار) محتویات شکنبه گوسفند که در آب شیرین و صاف ریزند و در مرحله ّ شستن پارچه سفید ساده پیش از آنکه از آن قلمکار سازند بکار رود