جدول جو
جدول جو

معنی خزیده - جستجوی لغت در جدول جو

خزیده
(خَ دَ / دِ)
شخصی که در کنجی ورخنه ای پنهان شده باشد. (ناظم الاطباء) :
می بینم از این مرتبه خورشید فلک را
چون شب پره در سایۀ حفظتو خزیده.
انوری.
، در جسته. (صحاح الفرس) : مشتری دلالت دارد بر... سطبربینی بیرون خزیده رخ بزرگ چشم. (التفهیم)
لغت نامه دهخدا
خزیده
بروی سینه و شکم روی زمین کشیده، آنکه در کنجی و رخنه ای پنهان شده
تصویری از خزیده
تصویر خزیده
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خریده
تصویر خریده
دوشیزۀ با شرم و حیا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گزیده
تصویر گزیده
پسندیده، انتخاب شده، گزینه
گزیده کردن: انتخاب کردن، برگزیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سزیده
تصویر سزیده
سزاوار، شایسته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خلیده
تصویر خلیده
فرو رفته، آزرده، برای مثال زواره بیامد خلیده روان / که امروز چون رفت بر پهلوان (فردوسی - ۲/۱۷۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خنیده
تصویر خنیده
معروف، مشهور، برای مثال ز شیران توران خنیده تویی / جهان جوی و هم رزم دیده تویی (فردوسی۴ - ۴۰۸)، از این آشناروی تو داستان / خنیده نیامد بر راستان (نظامی۵ - ۷۶۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رزیده
تصویر رزیده
رنگ شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خزینه
تصویر خزینه
حوض آب گرم بزرگی در حمام های قدیمی برای شستشو و غسل، خزانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گزیده
تصویر گزیده
کسی که جانور گزنده ای او را دندان گرفته یا نیش زده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خزنده
تصویر خزنده
کسی که روی زمین می خزد، در علم زیست شناسی خزندگان
فرهنگ فارسی عمید
نیش زده (چنانکه مار) مسموم: گزیده مار را افسون پدید است گزیده جهل را که شناسد افسون ک (ناصر خسرو)، بدندان گرفته گاز زده (چنانکه سگ هار)، آزار رسانده ضرر رسانده، عذاب داده کیفر داده. انتخاب کرده اختیار کرده: اسبان گزیده که همه جای بر طویله و آخر ها بسته بودند بوقتی که عرض دادی میگویند هشتاد هزار سر بر آمد، بازیی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمیده
تصویر خمیده
خم شده مایل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنیده
تصویر خنیده
پسندیده، نامدار، معروف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خپیده
تصویر خپیده
خمیده، خم، منحنی، کج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خزیبه
تصویر خزیبه
کان زر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خزنده
تصویر خزنده
جانوری که کشان کشان راه میرود، آنکه می خزد
فرهنگ لغت هوشیار
این واژه گویا پارسی و همان مزاد است و آن را خربنده و خیز بگیر نیز می گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلیده
تصویر خلیده
فرو رفته، نفوذ کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خزیدن
تصویر خزیدن
روی سینه و شکم خود را بزمین کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خزینه
تصویر خزینه
انبار، آنجا که اشیا را نگهدارند، خزانه، گنج خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خریده
تصویر خریده
مروارید ناسفته، زن دوشیزه، مرد نارسیده، زن شرمگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خزنده
تصویر خزنده
((خَ زَ دَ یا دِ))
جانوری که روی زمین بخزد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گزیده
تصویر گزیده
((گَ دِ))
نیش خورده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مزیده
تصویر مزیده
((مَ))
مزه کرده شده، مکیده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گزیده
تصویر گزیده
((گُ دِ))
پسندیده، انتخاب کرده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خزیدن
تصویر خزیدن
((خَ دَ))
روی سینه و شکم خود را به روی زمین کشیدن، آهسته به جایی درآمدن و در کنجی نهان شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خریده
تصویر خریده
((خَ دَ))
مروارید ناسفته، دختر نارسیده، زن شرمگین، جمع خرائد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خزینه
تصویر خزینه
((خَ نِ))
مال اندوخته شده، گنجینه، خزانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خلیده
تصویر خلیده
((خَ دِ))
فرورفته، زخم شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خنیده
تصویر خنیده
((خَ دِ یا دَ))
سروده، خوانده شده، دانای در کار سرود، موسیقی دان، صدا و آوازی که در میان دو کوه و گنبد و مانند آن پیچد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خنیده
تصویر خنیده
معروف، شهرت یافته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خنیده
تصویر خنیده
((خُ دِ یا دَ))
پسندیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خمیده
تصویر خمیده
((خَ دِ))
خم شده، مایل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گزیده
تصویر گزیده
مختصرا، خلاصه، اجمالی
فرهنگ واژه فارسی سره