جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با خریده

خریده

خریده
بیعشده. مبیوع. (یادداشت بخط مؤلف) : معاذاﷲ که خریدۀ نعمتهایشان باشد کسی. (تاریخ بیهقی).
هر بنده ای که هست به بلغارو هند و روم
آن بنده را بسیم و زر خود خریده گیر.
سعدی
لغت نامه دهخدا

خریده

خریده
دانۀ مروارید ناسفته. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد) ، زن دوشیزۀ مرد نارسیده، زن شرمگین سست آواز که همیشه پنهان ماند. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). ج، خَرائد، خُرُد، خُرَّد
لغت نامه دهخدا

بریده

بریده
اسم بریدن، قطع کرده، جدا شده، شکافته شده، زخم شده، مجروح، ختنه شده، مختون، جمع بریدگان
فرهنگ لغت هوشیار