معنی خنیده - فرهنگ فارسی عمید
معنی خنیده
خنیده
معروف، مشهور، برای مثال ز شیران توران خنیده تویی / جهان جوی و هم رزم دیده تویی (فردوسی۴ - ۴۰۸) ، از این آشناروی تو داستان / خنیده نیامد بر راستان (نظامی۵ - ۷۶۲)
تصویر خنیده
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با خنیده
خنیده
خنیده
سروده، خوانده شده، دانای در کار سرود، موسیقی دان، صدا و آوازی که در میان دو کوه و گنبد و مانند آن پیچد
فرهنگ فارسی معین
خنیده
خنیده
پسندیده. (ناظم الاطباء) (از برهان قاطع) ، نامور. نامدار. معروف. مشهور در نزد همه کس. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
چنیده
چنیده
گل یا میوه از درخت کنده شده، برگزیده منتخب، بر بالای هم قرار داده بنظم و ترتیب، گسترده و پهن شده بنظم و ترتیب
فرهنگ لغت هوشیار
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.