- خایمند (مَ)
نام شهرکی بوده است بخراسان. صاحب حدود العام در وصف آن آرد: ’خایمند شهرکی است (بخراسان) از حدود نیشابور با کشت و برز و از وی کرباس خیزد’. (از حدود العالم ضمیمۀ گاهنامۀ سید جلال الدین طهرانی)
معنی خایمند - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ویژگی مردی که زن و فرزند دارد، برای مثال ضعیفم یالمندم تنگدستم / چه خوانم داستان رامی و ویس (سوزنی - لغتنامه - یالمند)
یاری دهنده، یار و دوست، برای مثال نگهدار تاج است و تخت بلند / تو را بر پرستش بود یارمند (فردوسی - ۷/۹۲)
تنبل، سست، بیکار، کاهل، هنجام، کسل، تنند، اژکهان، اژکان، اژکهن، سپوزکار، سپوزگار
(مَ)
لغت نامه دهخدا
بشکل خار. چون خار. حقیر. پست. خوار:
کودکان خانه دمش می کنند
باشد اندر دست طفلان خارمند.
(مثنوی)
کودکان خانه دمش می کنند
باشد اندر دست طفلان خارمند.
(مثنوی)
پاوند، پیک پیاده که در هر منزل میداشتند تا پیک خسته و مانده نامه باو میداد و بدین طریق نامه زودتر بمقصد میرسد
