- خارمند
- بشکل خار، حقیر، پست
معنی خارمند - جستجوی لغت در جدول جو
- خارمند
- خاردار، حقیر، خوار، پست مانند خار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
باردار، دارای بار
گرانبها، قیمتی
فروتن، متواضع
یاری دهنده، یار و دوست، برای مثال نگهدار تاج است و تخت بلند / تو را بر پرستش بود یارمند (فردوسی - ۷/۹۲)
پرچین، دیواری که از بوته های خار و شاخه های درخت در گرداگرد باغ یا کشتزار درست کنند، شاخ و برگ درخت و بوته های خار که بر سر دیوار باغ به ردیف بگذارند تا مانع عبور شود
خاربست، خارچین، فلغند، کپر، چپر
خاربست، خارچین، فلغند، کپر، چپر
کسی که در اداره یا شرکتی به طور ثابت کار می کند، عضو اداره
خدمتکار، کاردار دفتری، عضو اداره و نظایر آن
دوست و اعانت کننده و یاری دهنده
صاحب آرام، آرام گرفته
معتقد، مومن
مورد احترام، محترم
سخاوتمند
با ارج، باارزش، گرانبها، صاحب قدر و قیمت
عزیزوگرامی
اخص کیش دارای خلوص نیت
با اصل و نسب، اصیل
محتمل
مرتب، منظم
بهره برنده متمتع مستفید، دارای سهم و حصه
صاحب آزار، علیل، بیمار
آنکه بارها را بندد، نواری که با آن بار را استوار کنند
صاحب قدرت و توانا، پر زور، نیرومند
ساخته و آراسته و آماده