- حَوَّلَ
- رایانه ای کردن، اطراف، حرکت دادن، جا به جا کردن، تبدیل کردن، محلّی سازی کردن
معنی حَوَّلَ - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تهویه کردن، کیفیّت
احتیاط کردن، به احتیاط، هشدار دادن
تاریخ گذاشتن، وی تصریح کرد، دقیقاً مشخّص کردن، اصطلاح کردن، پیش تعیین کردن، قیمت گذاشتن، مشخّص کردن
مدرن کردن، اتّفاق افتاد، به روز رسانی کردن
تاریخ نگاری کردن، او یادداشت کرد، یادداشت کردن
گشت زدن، نقش
لوس کردن، متنعّم کردن
زیبا کردن، شتر
تحریک کردن، او تحریک کرد
ترساندن، ترس
توسعه دادن، فاز
جبران کردن، جبران کرد
تصویر کشیدن، عکس، فیلم ساختن، عکس گرفتن
رأی دادن، صدا
گمراه کردن، او گمراه کرد
آزاد کردن، رایگان
تحریف کردن، شخصیّت
تبدیل کردن، تبدیل، واگذار کردن، تغییر یافتن، به دور خود چرخیدن
احترام گذاشتن، ارج نهادن
انحراف کردن، او بحث کرد
طولانی کردن، طول
سرمایه گذاری کردن، مرکز خرید، پول تامین کردن، مالی شدن
به تعویق انداختن، باشه، تعویق انداختن
حق دادن، او واجد شرایط بود
تعویض کردن، در عوض، رکاب زدن، جایگزین کردن
متحیّر کردن، او گیج شده بود، گیج کردن، سرگردان کردن، مبهوت کردن، مبهم کردن
ممنوع کردن، ممنوع، خارج از قانون اعلام کردن، تحریم کردن
کاهش دادن، گارد سیاه
انگیزه دادن، تحریک کردن، برانگیختن
ویران کردن، او شکست
تقویت کردن، قلعه، مطمئن شدن
بهینه کردن، او بهبود یافت
معمّا حلّ کردن، او حدس زد
منطقی کردن، ذهن