افکندن. (منتهی الارب) (آنندراج). بیفکندن چیزی. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد) ، جماع کردن. (از آنندراج). مجامعت کردن. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد) (از قاموس) ، تیز دادن. (ذیل اقرب الموارد) (از آنندراج) ، کف دست بر کسی زدن. (آنندراج). پنجه برپشت کسی زدن. (از تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد). زدن. (ذیل اقرب الموارد) ، کف برآوردن دیگ هنگام جوش آمدن. (از اقرب الموارد) (از آنندراج). کف انداختن دیگ. (تاج المصادر بیهقی) ، ریخ انداختن و پلیدی انداختن. (آنندراج) ، کسی را از رأی و عقیده خود بازداشتن: حطی به عن رأیه، دفعه عنه و منه. (از اقرب الموارد) حطء به ارض کسی را، بر زمین افکندن او را، بر پشت کسی زدن به کف دست، آرامیدن با زن. (منتهی الارب) ، حطء سلح، ریخ افکندن. (از منتهی الارب) ، حطء قدر بزبد، کفک برآوردن دیگ، دفع از رأی، زدن و انداختن. (منتهی الارب) ، پلیدی افکندن. (از منتهی الارب). و رجوع به حطء شود
افکندن. (منتهی الارب) (آنندراج). بیفکندن چیزی. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد) ، جماع کردن. (از آنندراج). مجامعت کردن. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد) (از قاموس) ، تیز دادن. (ذیل اقرب الموارد) (از آنندراج) ، کف دست بر کسی زدن. (آنندراج). پنجه برپشت کسی زدن. (از تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد). زدن. (ذیل اقرب الموارد) ، کف برآوردن دیگ هنگام جوش آمدن. (از اقرب الموارد) (از آنندراج). کف انداختن دیگ. (تاج المصادر بیهقی) ، ریخ انداختن و پلیدی انداختن. (آنندراج) ، کسی را از رأی و عقیده خود بازداشتن: حطی به عن رأیه، دفعه عنه و منه. (از اقرب الموارد) حطء به ارض کسی را، بر زمین افکندن او را، بر پشت کسی زدن به کف دست، آرامیدن با زن. (منتهی الارب) ، حطء سلح، ریخ افکندن. (از منتهی الارب) ، حطء قِدر بزبد، کفک برآوردن دیگ، دفع از رأی، زدن و انداختن. (منتهی الارب) ، پلیدی افکندن. (از منتهی الارب). و رجوع به حَطء شود
درخواست کمی چیزی. (منتهی الارب). کلمه ای که بگفتن آن گناه از گوینده بردارند. کلمه ای که بگفتن آن گناه از بنده فرونهند. (مهذب الاسماء). و معنی آن حط عنا ذنوبنا یا اوزارنا باشد. (منتهی الارب) ، بعضی گفته اند، حطه کلمه شهادت است یعنی کلمه لا اله الا اﷲ. ظاهراًاین کلمه عبری یا نبطی است و آن مانند کلمه طلب آمرزش استغفراﷲ یا کلمه توبه و انابه، اتوب الی اﷲ و امثال آن بوده است و مقتبس است از آیۀ شریفه: و اذ قلنا ادخلوا هذه القریه فکلوا منها حیث شئتم رغداً و ادخلوا الباب سجداً و قولوا حطّه نغفر لکم خطایا کم وسنزیدالمحسنین. فبدّل الذین ظلموا قولاً غیر الذی قیل لهم فانزلنا علی الذین ظلموا رجزاً من السماء بما کانوا یفسقون. (قرآن 58/2-59). و به استهزاء بنی اسرائیل به کلمه حنطه به معنی گندم گردانیده اند و از این رو از آسمان بلا بر آنان نازل شده است، نام ماه رمضان در انجیل یا در غیر آن. (منتهی الارب) ، باب حطه. (منتهی الارب) (آنندراج)
درخواست کمی چیزی. (منتهی الارب). کلمه ای که بگفتن آن گناه از گوینده بردارند. کلمه ای که بگفتن آن گناه از بنده فرونهند. (مهذب الاسماء). و معنی آن حط عنا ذنوبنا یا اوزارنا باشد. (منتهی الارب) ، بعضی گفته اند، حطه کلمه شهادت است یعنی کلمه لا اله الا اﷲ. ظاهراًاین کلمه عبری یا نبطی است و آن مانند کلمه طلب آمرزش استغفراﷲ یا کلمه توبه و انابه، اتوب الی اﷲ و امثال آن بوده است و مقتبس است از آیۀ شریفه: و اذ قلنا ادخلوا هذه القریه فکلوا منها حیث شئتم رغداً و ادخلوا الباب سجداً و قولوا حطّه نغفر لکم خطایا کم وسنزیدالمحسنین. فبدّل الذین ظلموا قولاً غیر الذی قیل لهم فانزلنا علی الذین ظلموا رجزاً من السماء بما کانوا یفسقون. (قرآن 58/2-59). و به استهزاء بنی اسرائیل به کلمه حنطه به معنی گندم گردانیده اند و از این رو از آسمان بلا بر آنان نازل شده است، نام ماه رمضان در انجیل یا در غیر آن. (منتهی الارب) ، باب حطه. (منتهی الارب) (آنندراج)
شکستن. (تاج المصادر بیهقی) (مهذب الاسماء) (دهار) (زوزنی). شکستن یا خاص است به شکستن چیزی خشک. (منتهی الارب) ، شکسته شدن ستور از پیری. (تاج المصادر بیهقی). پیر شدن چهارپای. (دهار) : حطم دابه، کلان سال شدن ستور و ضعیف گردیدن. (منتهی الارب)
شکستن. (تاج المصادر بیهقی) (مهذب الاسماء) (دهار) (زوزنی). شکستن یا خاص است به شکستن چیزی خشک. (منتهی الارب) ، شکسته شدن ستور از پیری. (تاج المصادر بیهقی). پیر شدن چهارپای. (دهار) : حطم دابه، کلان سال شدن ستور و ضعیف گردیدن. (منتهی الارب)
دهی از دهستان یالرود بخش نور شهرستان آمل. با آب و هوای کوهستانی سردسیر. دارای 300 تن سکنه است. آب آن از چشمه سار و محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. در زمستان اکثر برای تأمین معاش بحدودمازندران میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
دهی از دهستان یالرود بخش نور شهرستان آمل. با آب و هوای کوهستانی سردسیر. دارای 300 تن سکنه است. آب آن از چشمه سار و محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. در زمستان اکثر برای تأمین معاش بحدودمازندران میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)