جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با حطم

حطم

حطم
جَمعِ واژۀ حطمه. یقال: صَعده حطم، باعتبار الاجزاء. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

حطم

حطم
جَمعِ واژۀ حطمه، شبان که ستور را بعنف راند و بر آنها رحم نکند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

حطم

حطم
شکسته، شکسته حال. شکسته تن، اسپ شکسته حال از پیری. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

حطم

حطم
بیماریی است که در پاهای ستور عارض شود. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

حطم

حطم
شکستن. (تاج المصادر بیهقی) (مهذب الاسماء) (دهار) (زوزنی). شکستن یا خاص است به شکستن چیزی خشک. (منتهی الارب) ، شکسته شدن ستور از پیری. (تاج المصادر بیهقی). پیر شدن چهارپای. (دهار) : حطم دابه، کلان سال شدن ستور و ضعیف گردیدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا