معنی بطء - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با بطء
بطء
- بطء
- بُطوع. درنگی وآهستگی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
بطء
- بطء
- بطاء. درنگ کردن و آهستگی نمودن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). ضد اسراع. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
بطی
- بطی
- کند درنگین آهسته کند آهسته مقابل سریع تند، سست رو، درنگ کننده
فرهنگ لغت هوشیار
بطل
- بطل
- دلاور وبا قدرت ناچیز وفاسد گشتن چیزی ناچیز وفاسد گشتن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار