- حائز
- دارای
معنی حائز - جستجوی لغت در جدول جو
- حائز
- جامع، دارا، گردآورنده
- حائز
- جامع، دارا، دربردارنده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
زنده، مرد نیکو حال
آزمون آزماینده
روان مباح، روا
دیواره، ستمگر، آنچه بین دو چیز قرار گیرد حایل مانع، پرده ای که میان اعضای سینه و اعضای شکم حایل است دیافرغما
گول، احمق
تشنه
بچه شتر ماده تازه متولد شده، نعت فاعلی از حول و حیل، رنگ برگشته
بافنده
ستمگر، جائر
دیوار، جدار
زن ناپاک، زن بی نماز
کویکستان، پردیس
گیاه خشک
سرگشته، متحیر، حیران
بسیار ملامت کننده، نکوهنده
گناهکار
واجد شرایط
نکته سنج آسانگیر: مرد
زنی که در حالت حیض، عادت و بی نمازی است
دیوار، جدار، بستانی که اطرافش دیوار باشد
مانع و حجاب میان دو چیز، هرچه میان دو چیز واقع شود
فایز در فارسی رسنده، رهایی یابنده، پیروزی یابنده، رستگار رستگار شونده رستگار، پیروزی یابنده پیروز غالب فاتح
((جِ))
فرهنگ فارسی معین
جدا کننده دو چیز، آنچه میان دو چیز واقع شود، مانع، حایل، پرده میان اعضای سینه و اعضای شکم
مانع، حائل
بافنده، کسی چیزی را می بافد، نسّاج، پای باف، تننده، جولاهه، بافت کار، جولاه، باف کار
درخور، شایسته