جدول جو
جدول جو

معنی حائز - جستجوی لغت در جدول جو

حائز
دارای
تصویری از حائز
تصویر حائز
فرهنگ واژه فارسی سره
حائز
جامع، دارا، گردآورنده
تصویری از حائز
تصویر حائز
فرهنگ لغت هوشیار
حائز
جامع، دارا، دربردارنده
تصویری از حائز
تصویر حائز
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بائز
تصویر بائز
زنده، مرد نیکو حال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فائز
تصویر فائز
(پسرانه)
فایز، نایل، رستگار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رائز
تصویر رائز
آزمون آزماینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جائز
تصویر جائز
روان مباح، روا
فرهنگ لغت هوشیار
دیواره، ستمگر، آنچه بین دو چیز قرار گیرد حایل مانع، پرده ای که میان اعضای سینه و اعضای شکم حایل است دیافرغما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حائن
تصویر حائن
گول، احمق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حائم
تصویر حائم
تشنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حائل
تصویر حائل
بچه شتر ماده تازه متولد شده، نعت فاعلی از حول و حیل، رنگ برگشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حائک
تصویر حائک
بافنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حائف
تصویر حائف
ستمگر، جائر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حائط
تصویر حائط
دیوار، جدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حائض
تصویر حائض
زن ناپاک، زن بی نماز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حائش
تصویر حائش
کویکستان، پردیس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حائس
تصویر حائس
گیاه خشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حائر
تصویر حائر
سرگشته، متحیر، حیران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حائت
تصویر حائت
بسیار ملامت کننده، نکوهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حائب
تصویر حائب
گناهکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حایز
تصویر حایز
واجد شرایط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حامز
تصویر حامز
نکته سنج آسانگیر: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حائض
تصویر حائض
زنی که در حالت حیض، عادت و بی نمازی است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حائط
تصویر حائط
دیوار، جدار، بستانی که اطرافش دیوار باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حائل
تصویر حائل
مانع و حجاب میان دو چیز، هرچه میان دو چیز واقع شود
فرهنگ فارسی عمید
فایز در فارسی رسنده، رهایی یابنده، پیروزی یابنده، رستگار رستگار شونده رستگار، پیروزی یابنده پیروز غالب فاتح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حایز
تصویر حایز
((یِ))
دربردارنده، دارا، گردآورنده، جامع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حاجز
تصویر حاجز
((جِ))
جدا کننده دو چیز، آنچه میان دو چیز واقع شود، مانع، حایل، پرده میان اعضای سینه و اعضای شکم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حاجز
تصویر حاجز
مانع، حائل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حائک
تصویر حائک
بافنده، کسی چیزی را می بافد، نسّاج، پای باف، تننده، جولاهه، بافت کار، جولاه، باف کار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حائز اهمیت
تصویر حائز اهمیت
درخور، شایسته
فرهنگ واژه فارسی سره