معنی حائز - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با حائز
حائز
- حائز
- نعت فاعلی از حیازت و حوز. جامع: لیکون للمزید من فضل اﷲ حائزاً و من الثواب بالقدح المعلی فائزاً. (تاریخ بیهقی، نامۀ خلیفه القائم بامراﷲ)
لغت نامه دهخدا
حاجز
- حاجز
- دیواره، ستمگر، آنچه بین دو چیز قرار گیرد حایل مانع، پرده ای که میان اعضای سینه و اعضای شکم حایل است دیافرغما
فرهنگ لغت هوشیار