جدول جو
جدول جو

معنی حائک

حائک
بافنده، کسی چیزی را می بافد، نسّاج، پای باف، تننده، جولاهه، بافت کار، جولاه، باف کار
تصویری از حائک
تصویر حائک
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با حائک

حائک

حائک
نعت فاعلی از حوک و حیاکت و حیاک. بافنده. جولاه. جولاهه. جولا. نسّاج. گوفشانه. پای باف. همگر. جشیر. جشیره. بافکار، نعت فاعلی از حیک و حَیکان. آنکه خرامد. آنکه گرازان رود. آنکه گاه رفتن دوش و تن جنباند. آنکه گاه رفتن دوشها جنباند و زانوها فراخ نهد
لغت نامه دهخدا

حائل

حائل
بچه شتر ماده تازه متولد شده، نعت فاعلی از حول و حیل، رنگ برگشته
حائل
فرهنگ لغت هوشیار