جدول جو
جدول جو

معنی جباشدن - جستجوی لغت در جدول جو

جباشدن
داده شدن پیاله شراب بکسی از راه دوستی و تواضع
تصویری از جباشدن
تصویر جباشدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هباشدن
تصویر هباشدن
گردوغبارشدن بصورت ذرات غباردرآمدن: (زی مشکلاتها نگشاید رهت کسی کواززمین دین بهوا برهباشدست) (ناصرخسرو)، تباه شدن نابودگردیدن: (نوروز توبه بود جهانرا کزوچنین هر بد که کرده بود زمستان هباشدست) (ناصرخسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب شدن
تصویر آب شدن
ذوب شدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آب شدن
تصویر آب شدن
کنایه از شرمنده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باشیدن
تصویر باشیدن
ایستادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازشدن
تصویر بازشدن
گشایش یافتن، مفتوح شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جداشده
تصویر جداشده
مطلقه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رهاشدن
تصویر رهاشدن
نجات یافته خلاص گشتن (از قید و بند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جابجاشدن
تصویر جابجاشدن
نقل مکان کردن، ازجادررفتن
فرهنگ لغت هوشیار
اصطلاح قهوه خانه های قدیم پیاله (قهوه) خود را از راه دوستی و تواضع بدیگری دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جدا شدن
تصویر جدا شدن
منفصل شدن سوا شدن، دور شدن، ممتاز گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنباندن
تصویر جنباندن
حرکت دادن، به خود، تکان دادن، به حرکت در آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنب شدن
تصویر جنب شدن
گایناک شدن بحالت جنب در آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جراندن
تصویر جراندن
جر زدن، پاره کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جزاندن
تصویر جزاندن
دل کسی را سوزاندن
فرهنگ لغت هوشیار
جهاند خواهد جهاند بجهان جهاننده جهانده بجستن واداشتن پرش دادن به جست و خیز وادار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبرشدن
تصویر خبرشدن
خبر شدن کسی. مطلع گشتن وی آگاهی یافتن او
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شب شدن
تصویر شب شدن
فرا رسیدن شب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باشیدن
تصویر باشیدن
بودن، ماندن، ایستادن، اقامت داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جهاندن
تصویر جهاندن
به جست و خیز یا پرش یا حرکت وادار کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جا شدن
تصویر جا شدن
قرار گرفتن کسی یا چیزی در جایی یا در ظرفی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جنباندن
تصویر جنباندن
تکان دادن، چیزی را در جای خودش حرکت دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جاشدان
تصویر جاشدان
جای ریختن غله، انبار غله، صندوقچه، صندوق نان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جزاندن
تصویر جزاندن
دل کسی را سوزاندن، کسی را آزار و اذیت کردن چنان که دل سوخته و اندوهگین شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آب شدن
تصویر آب شدن
گداخته شدن، واشدن جسم جامد در اثر حرارت، حل شدن چیزی در حلّال
شرمنده شدن
بسیار لاغر شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جدا شدن
تصویر جدا شدن
پایان دادن به رابطۀ زناشویی، قطع شدن، گسیخته شدن، سوا شدن، جدا گشتن
دور شدن
متمایز شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هبا شدن
تصویر هبا شدن
دود شدن، تباهیدن نابود شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب شدن
تصویر آب شدن
((شُ دَ))
گداختن، ذوب شدن، شرمنده شدن، ناپدید شدن، لاغر و نحیف شدن، خجالت کشیدن، از خجالت، بسیار شرمگین شدن، رفتن آبرو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جاشدان
تصویر جاشدان
انبارغله، صندوقچه نان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جنباندن
تصویر جنباندن
((جُ دَ))
حرکت دادن، تکان دادن، جنبانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جهاندن
تصویر جهاندن
((جَ دَ))
خیزاندن، تازاندن، جهانیدن
فرهنگ فارسی معین
برخاستن: باو نگفته از آنجا پاشو اینجا بنشین، پاشدن از خانه ای (منزلی)، تخلیه کردن آن و سکونت در خانه دیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برشدن
تصویر برشدن
بالا شدن، بلند شدن
فرهنگ لغت هوشیار
چیزی بدلی را بجای اصلی بکسی دادنیا فروختن قالب کردن، کسی را بجای دیگری معرفی کردن، تحمیل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جواشن
تصویر جواشن
جمع جوشن، از پارسی جوشن ها جمع جوشن
فرهنگ لغت هوشیار