معنی جداشده
جداشده
مطلقه
تصویر جداشده
فرهنگ واژه فارسی سره
واژههای مرتبط با جداشده
جدا شده
جدا شده
منفصل گشته سوا شده، دور شده، ممتاز گشته
فرهنگ لغت هوشیار
جدا شده
جدا شده
Detached
دیکشنری فارسی به انگلیسی
جدا شده
جدا شده
отделенный
دیکشنری فارسی به روسی
جدا شده
جدا شده
abgetrennt
دیکشنری فارسی به آلمانی
جدا شده
جدا شده
відокремлений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
جدا شده
جدا شده
oddzielony
دیکشنری فارسی به لهستانی
جدا شده
جدا شده
分离的
دیکشنری فارسی به چینی
جدا شده
جدا شده
separado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
جدا شده
جدا شده
staccato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی