جدول جو
جدول جو

معنی جا شدن

جا شدن
قرار گرفتن کسی یا چیزی در جایی یا در ظرفی
تصویری از جا شدن
تصویر جا شدن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با جا شدن

جا زدن

جا زدن
کنایه از منصرف شدن، تسلیم شدن
فروختن یا دادن جنس بنجل و نامرغوب به جای جنس خوب
قرار دادن قطعه ای در جای اصلی خود
جا زدن
فرهنگ فارسی عمید

جدا شدن

جدا شدن
پایان دادن به رابطۀ زناشویی، قطع شدن، گسیخته شدن، سوا شدن، جدا گشتن
دور شدن
متمایز شدن
جدا شدن
فرهنگ فارسی عمید