محل، مکان، هر نقطه و محلی که کسی یا چیزی در آن قرار بگیرد، کنایه از مقام، مرتبه، خانه، سرا، منزل، لژ، کنایه از فرصت، مجال، برای مثال اگر سستی آرید یک تن به جنگ / نماند مرا جایگاه درنگ (فردوسی - ۲/۴۰۱)، کنایه از عوض، بدل
محل، مکان، هر نقطه و محلی که کسی یا چیزی در آن قرار بگیرد، کنایه از مقام، مرتبه، خانه، سرا، منزل، لُژ، کنایه از فرصت، مجال، برای مِثال اگر سستی آرید یک تن به جنگ / نمانَد مرا جایگاهِ درنگ (فردوسی - ۲/۴۰۱)، کنایه از عوض، بدل
کامل، درست وحسابی مثلاً کتک جانانه، دلبر زیبا و بسیار دوست داشتنی که عاشقش او را مانند جان خود دوست دارد، معشوق، محبوب، برای مثال سینه ام زآتش دل در غم جانانه بسوخت / آتشی بود دراین خانه که کاشانه بسوخت (حافظ - ۵۲)
کامل، درست وحسابی مثلاً کتک جانانه، دلبر زیبا و بسیار دوست داشتنی که عاشقش او را مانند جان خود دوست دارد، معشوق، محبوب، برای مِثال سینه ام زآتش دل در غم جانانه بسوخت / آتشی بود دراین خانه که کاشانه بسوخت (حافظ - ۵۲)
انسان، حیوان و گیاهی که جان داشته باشد، ذی روح، کنایه از مستحکم، بادوام نگاهبان، پاسبان، حافظ جان، محافظ مخصوص پادشاه که در قدیم با شمشیر در کنار سلطان بود، برای مثال ندیم و حاجب و جاندار و دستور / همه خفتند خسرو ماند و شاپور (نظامی۲ - ۲۸۱)، وگر کندرای است در بندگی / ز جانداری افتد به خربندگی (سعدی۱ - ۱۹۵)
انسان، حیوان و گیاهی که جان داشته باشد، ذی روح، کنایه از مستحکم، بادوام نگاهبان، پاسبان، حافظ جان، محافظ مخصوص پادشاه که در قدیم با شمشیر در کنار سلطان بود، برای مِثال ندیم و حاجب و جاندار و دستور / همه خفتند خسرو ماند و شاپور (نظامی۲ - ۲۸۱)، وگر کندرای است در بندگی / ز جانداری افتد به خربندگی (سعدی۱ - ۱۹۵)