معنی جاندانه
- جاندانه((نِ))
- آن بخش از جمجمه که در کودکی نرم است
واژههای مرتبط با جاندانه
جان دانه
- جان دانه
- جایی از پیش سرکه در کودکی نرم و جهنده باشد یافوخ
جاودانه
- جاودانه
- همیشه، دائم، ابدی
جاودانه
- جاودانه
- پاینده، پایدار، همیشگی،
برای مِثال اگر مرد رنجی اگر مرد گنج / نه گنجت بُوَد جاودانه نه رنج ، تا همیشه،(فردوسی - ۸/۳۹۶ حاشیه) برای مِثال اگر غم را چو آتش دود بودی / جهان تاریک بودی جاودانه (شهید بلخی - شاعران بی دیوان - ۳۶)
جاودانه
- جاودانه
- جاویدان
داندانه
- داندانه
- دهی است از دهستان گیلان بخش گیلان شهرستان شاه آباد. واقع در 11هزارگزی شمال باخترگیلان و 2هزارگزی جنوب شوسۀ گیلان به قصرشیرین. دشت است و گرمسیر و مالاریائی و دارای 150 تن سکنه. آب آن از رود خانه گیلان و محصول آنجا غلات و برنج و توتون و حبوبات و پنبه و لبنیات و صیفی است. شغل مردم آن زراعت و گله داری است و ساکنین از طایفۀ کلهر هستند. راه آنجا مالروست. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
جاودانه
- جاودانه
- ابدی، پایا، جاویدان، مخلد، مستمر، همیشگی، دایماً، همواره
متضاد: موقت
جانانه
- جانانه
- محبوب، معشوق
جانانه
- جانانه
- محبوب، معشوق
جانانه
- جانانه
- کامل، درست وحسابی مثلاً کتک جانانه، دلبر زیبا و بسیار دوست داشتنی که عاشقش او را مانند جان خود دوست دارد، معشوق، محبوب،
برای مِثال سینه ام زآتش دل در غم جانانه بسوخت / آتشی بود دراین خانه که کاشانه بسوخت (حافظ - ۵۲)
