جدول جو
جدول جو

معنی جاداشتن - جستجوی لغت در جدول جو

جاداشتن
گنجایش داشتن ظرفیت داشتن وسعت داشتن، نگاهبان ساختن کسی را بنگاهبانی گماشتن، سزاوار بودن: (هرچه او را تعریف کین جادارد)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از واداشتن
تصویر واداشتن
مجبور کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جا داشتن
تصویر جا داشتن
امکان داشتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جا داشتن
تصویر جا داشتن
جادار بودن، گنجایش داشتن، وسعت داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاداشتن
تصویر پاداشتن
((تَ))
پایدار بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جا داشتن
تصویر جا داشتن
((تَ))
گنجایش داشتن، ظرفیت داشتن، نگاهبان ساختن، سزاوار بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از واداشتن
تصویر واداشتن
((تَ))
گماشتن، وادار کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از واداشتن
تصویر واداشتن
وادار کردن، کسی را به کاری گماشتن، مجبور کردن
تحریک کردن، برانگیختن، تشویق و ترغیب کردن
کشاندن، جذب کردن
مانع شدن، بازداشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بازداشتن
تصویر بازداشتن
منع کردن، تحریم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بازداشتن
تصویر بازداشتن
منع کردن، ممانعت، مانع شدن، ممنوع داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنداشتن
تصویر پنداشتن
فرض کردن، خیال کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بادداشتن
تصویر بادداشتن
به هیج شمردن، بی ارزش داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برداشتن
تصویر برداشتن
بلند کردن، دفع کردن، بالا گرفتن، بالا بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جد داشتن
تصویر جد داشتن
سعی و کوشش داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جدا داشتن
تصویر جدا داشتن
منفرد ساختن، دور داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
گمان بردن تصور کردن ظن بردن توهم کردن زعم حسبان، تصور باطل نمودن حدس باطل زدن گمان نادرست کردن، شمردن بحساب آوردن فرض کردن انگاشتن گرفتن تقدیر، عجب و تکبر نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تابداشتن
تصویر تابداشتن
طاقت داشتن، تحمل داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کج داشتن
تصویر کج داشتن
کج نگه داشتن ظرف یا چیز دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پنداشتن
تصویر پنداشتن
گمان بردن، خیال کردن، تصور کردن
اندیشه کردن
فرض کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کج داشتن
تصویر کج داشتن
چیزی را کج کردن، یا کج دار و مریز. کج داشتن چیزی و فرو نریختن آن
فرهنگ لغت هوشیار
جرب داشتن گرگین بودن، خارش کردن بدن: شکم چو بیش خوری بیش خواهد از تو طعام بخور مخارش ایرا که معده گر (ناصر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
فقر تهیدستی، حالت وشغل ناداشت، بی شرمی بی حیایی بی همه چیزی، بی اعتقادی، نفاق دو رویی ناسازگای: چون بود آن صلح زنا داشتی خشم خدا باد بر آن آشتی. (نظامی) زدنیا برم رنگ ناداشتی دهم با درابا چراغ آشتی. (نظامی. گنجینه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناداشتک
تصویر ناداشتک
مصغر، ناداشت: (چون میلش به کاهلی افتاد بیرون دوید حریفکی ماحضری و ناداشتگی چستی و آن شیطانست)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وا داشتن
تصویر وا داشتن
وادار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
برداشتن: زنبیل را وردار بگذارآن گوشه)، تحمل کردن تاب آوردن: من چشمم ورنمی دارد که کسی را گرسته و تشنه ببینم، فرو بردن چیزی در مقعد یافرج. یا شاف ور (بر) داشتن، شاف گذاشتن، مفعول شدن از عمل مباشرت (با جنس مخالف یا هم جنس)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وفاداشتن
تصویر وفاداشتن
حفظ کردن وفا صادق وصمیم بودن در دوستی زناشویی یا خدمت بمردم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هباداشتن
تصویر هباداشتن
ضایع کردن تباه ساختن نابود کردن: (هرعزم که محکمتر هرگنج که افزونتر فرمانش هبادارد احسانش هدردارد) (معزی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازداشتن
تصویر بازداشتن
((تَ))
منع کردن، توقیف کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برداشتن
تصویر برداشتن
((بَ تَ))
بلند کردن، تحمل کردن، گرفتن، دزدیدن، از میان بردن، فراگرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پنداشتن
تصویر پنداشتن
((پِ تَ))
گمان بردن، تصور کردن، سوءظن داشتن، تکبر نمودن، به حساب آوردن، شمردن، گمان نادرست کردن، تصور باطل نمودن، پنداریدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ورداشتن
تصویر ورداشتن
((وَ تَ))
برداشتن، تحمل کردن، فرو بردن چیزی در مقعد یا فرج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برداشتن
تصویر برداشتن
مقابل گذاشتن، چیزی را با دست بلند کردن، برگرفتن
کنایه از انتخاب کردن، گزین کردن
به مقام بالا رساندن، مقام دادن
پاک کردن، ستردن،
کنایه از تصرف کردن، صاحب شدن مثلاً زمین های خوب را خودشان برداشتند،
دچار حالت یا کیفیتی شدن مثلاً کوزه شکاف برداشت،
چیزی را از روی چیز دیگر ایجاد کردن مثلاً نسخه برداشت،
فراگرفتن مثلاً درش راببند، بو همه جا را برداشت، جمع آوری کشت و محصول کشاورزی،
با خود بردن مثلاً بچه را برداشت رفت
کنایه از دزدیدن، ربودن،
قطع کردن و جدا کردن عضوی از بدن مثلاً در عمل جراحی طحالش را برداشتند،
کنار زدن مثلاً نقابش را برداشت،
به دست آوردن، کسب کردن مثلاً مراد خویش برداشت
شروع کردن، آغاز کردن
طول کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بازداشتن
تصویر بازداشتن
منع کردن، جلو گرفتن، جلو کسی را گرفتن و مانع کار یا حرکت او شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناداشتی
تصویر ناداشتی
فقر و فاقه، تهیدستی، کنایه از بی شرمی، بی حیایی، کنایه از بی اعتقادی، کنایه از نفاق، دورویی، برای مثال چون بود آن صلح ز ناداشتی / خشم خدا باد بر آن آشتی (نظامی۱ - ۸۶)
فرهنگ فارسی عمید