جدول جو
جدول جو

معنی تیموته - جستجوی لغت در جدول جو

تیموته
(مُ تِ)
سن... اسقف افز که در حدود سال 35 میلادی متولد و در سال 97 میلادی کشته شد. او از پیروان و شاگردان سن پل بود و جشن روز 24 ژانویه به او منسوب است. (از لاروس). رجوع به قاموس الاعلام ترکی ذیل کلمه تیموتیوس شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تیمور
تصویر تیمور
(پسرانه)
نام سردار پادشاه بزرگ مغول و مؤسس سلسله تیموریان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بیتوته
تصویر بیتوته
شب را در جایی به سر بردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیموده
تصویر پیموده
اندازه گیری شده، درنوردیده، راهی که رفته شده
فرهنگ فارسی عمید
(تَ تِ)
دهی است از دهستان میرده که در بخش مرکزی شهرستان سقز واقع است و 260 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(مَ مو مَ)
تأنیث میموم. رجوع به میموم شود
لغت نامه دهخدا
(مَ مو نَ)
بنت علی بن ابیطالب (ع). (از تاریخ گزیده چ نوائی ص 198) (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(ئی یَ)
دهی است از دهستان رستاق بخش اشکذر شهرستان یزد، واقع در 25هزارگزی شمال اشکذر با 835 تن سکنه. آب آن از قنات ومحصولش غلات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(تَهْ)
نصف بار. تقسیم شده به دو. (ناظم الاطباء). نیم تاه. نصف شده. تقسیم شده به دو بخش. (فرهنگ فارسی معین).
- نیم ته کردن، تقسیم کردن. به دو نصف کردن. (ناظم الاطباء).
- ، از کمر گرفته انداختن. (غیاث اللغات). از کمر گرفته دوتاه کردن کسی را. (آنندراج) :
یکی نیم ته کرده قصاب وار
بسی قوچ جنگی در آن کارزار.
هاتفی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ / تِ)
از شواهد زیر برمی آید که کیمخته ظاهراً نوعی پارچۀ پشمین بوده است: و از آنجا (از آبسکن) کیمختۀ پشمین و ماهی گوناگون خیزد. (حدود العالم). و از آمل دستارچۀ زربافت گوناگون و کیمخته خیزد. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دهی جزء دهستان مرکزی بخش صومعه سرا از شهرستان فومن، کنار راه شوسۀ صومعه سرا به رشت. جلگه، معتدل، مرطوب و مالاریائی. دارای 2800 تن سکنه. آب آن از رود خانه ماسوله. محصول آنجا برنج و توتون سیگار. شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(دَ مَ)
بیابان فراخ بی آب. مفازه دیمومه. (منتهی الارب). بیابان پهناور و بیابان که در آن آب نباشد. (از اقرب الموارد ذیل مادۀ دم م)
لغت نامه دهخدا
مکانی است در جنوب یهودا و بعید نیست که همان دیبونی باشد. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(کَدْیْ)
ابرناک شدن آسمان. (تاج المصادر بیهقی) (مجمل اللغه). ابر داشتن آسمان. ابری بودن. این لغت در فرهنگهای معتبر عربی دیده نشد
لغت نامه دهخدا
(رِ)
دشتی است در فریژی، آنجایی که کورش کبیر در سال 548 قبل از میلاد کرازوس را مغلوب ساخت. (از لاروس). رجوع به تیم برارا و قاموس الاعلام ترکی ذیل تیمبریا شود
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ دَ / دِ)
با پیمانه سنجیده. مکیّل. (منتهی الارب). مکیول. (منتهی الارب) : اکتیال، پیموده فاستدن. (تاج المصادر بیهقی) ، طی کرده. سپرده:
ز خاور همی آمد این، آن ز روم
بسی یافته رنج و پیموده بوم.
اسدی.
- پیموده شدن، گذشتن. سپری شدن:
پیموده شد از گنبد بر من چهل و دو
جویای خرد گشت مرا نفس سخنور.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(اِ)
شب گذاشتن و شب کار کردن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). شب گذاشتن. (منتهی الارب) (ترجمان القرآن) ، به شب کردن چنین. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کما یقال: ظل یفعل کذا، یعنی بروز کرد چنین. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، در شب آمدن، شب کردن نزد قوم، شب زنده داری و نخوابیدن. (ناظم الاطباء). و رجوع به بیتوتت شود.
- بیتوته کردن، شب زنده داری کردن. شب نخوابیدن و تا صبح بیدار بودن. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). شب ماندن در جایی. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(تَ عَمْ می)
ترسیدن، مکر و حیله نمودن پس رجوع کردن بر آن، برداشتن پای. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). رجوع به خیم، خیمان، خیوم، خیام در تمام معانی شود
لغت نامه دهخدا
(تَ یَمْ مُ گَهْ)
تیممگاه:
ز آتشین آه بن دریا را
چون تیممگه عطشان چه کنم.
خاقانی.
اگر بوی خشمش برد مغز دریا
تیممگهی در بیابان نماید.
خاقانی.
رجوع به تیمم و مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ نِ یِ)
مکانیسین فرانسوی (1793-1857 میلادی) است که ماشین خیاطی را در سال 1825 میلادی اختراع کرده است. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
خوابگاه شیر. گویند فلان اسد فی تامورته. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جای شیر. (المعرب جوالیقی). عریسه الاسد. و منه قول عمرو بن معدی کرب فی سعد: اسد فی تأمورته، ای فی عرینه. (اقرب الموارد) ، می، ابریق، حقه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، صومعۀ راهب. (المعرب جوالیقی). صومعۀ راهب و ناموس آن. (از اقرب الموارد). به همه معانی رجوع به تامور شود
لغت نامه دهخدا
(پَ تَ / تِ)
بمعنی چیز باشد که بعربی شی ٔ گویند چنانکه گویند چه پرموته میخواهد یعنی چه چیز را میخواهد. (برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بیتوته
تصویر بیتوته
شب ماندن در جائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیمومه
تصویر دیمومه
بیابان فراخ بر جایی همیشگی دیرند
فرهنگ لغت هوشیار
با پیمانه سنجیده مکیل: اکتیال پیموده فاستدن: زمان از دهر بحرکات فلک بحرکات پیموده است که نام آن روز و شب و ماه سال و جز آنست و دهر زمان تا پیموده که مراو را آغاز و انجام نیست، طی کرده سپرده: زخاور همی آمد این آن ز روم بسی یافته رنج و پیموده بوم. (گرشا. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
مونث میمون، نامی است از نامهای زنان، (کشتی) فنی است از فنون کشتی: غیربرگشت فغان زین سگک وارونه فیل زور است مبارک بود این میمونه. (گل کشتی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیموس
تصویر تیموس
غده ای که در کودکان در بالای قفسه سینه و جلو نای قرار دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیم ته
تصویر نیم ته
تقسیم شده به دو بخش نصف شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیتوته
تصویر بیتوته
((بَ تَ یا بِ تِ))
شب ماندن در جایی، شب زنده داری، شب ماندگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیموده
تصویر پیموده
((پِ دِ))
اندازه گیری شده، طی کرده، سپرده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نیم ته
تصویر نیم ته
((تَ))
نیم تاه، تقسیم شده به دو بخش، نصف شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تیمچه
تصویر تیمچه
پاساژ، آرکاد
فرهنگ واژه فارسی سره
تهجد، شب بیداری، شب زنده داری، مبیت، مساهرت، اتراق، اقامت موقت، توقف شبانه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ازلی
فرهنگ گویش مازندرانی
ظرفی که برای مقیاس حجمی به کار رود
فرهنگ گویش مازندرانی