- تَعَلَّمَ
- یاد گرفتن، برای یادگیری
معنی تَعَلَّمَ - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تهمت زدن، فحش داد
اسکی کردن، اسکیت سواری
بالا رفتن، پیاده روی
نفوذ کردن، نفوذ، دزدیدن
ناپایدار بودن، او تلو تلو خورد، زمین خوردن
شگفت زده شدن، او شگفت زده شد، تعجّب کردن
شناختن، برای شناختن
فاسد شدن، پوسیدگی
نفخ کردن، تورّم
حرف زدن، صحبت کردن
ادامه دادن، پیشرفت، پیشرفت کردن، فرسوده
نوسان داشتن، نوسان
کم شدن، کوچک شدن
برجسته کردن، او خم شد
سقوط کردن، سقوط
دستکاری کردن، او کنترل را به دست گرفت، قضاوت کردن
متعلّق بودن، او دلبسته شد
درس دادن، علم، آموزش دادن، دوباره آموزش دادن، تدریس کردن