معنی تَعَفَّنَ
تَعَفَّنَ
فاسد شدن، پوسیدگی
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با تَعَفَّنَ
تَحَفَّزَ
تَحَفَّزَ
ژِست گِرِفتَن، او با اَنگیزِه بود
دیکشنری عربی به فارسی
تَحَصَّنَ
تَحَصَّنَ
تَحکیم کَردَن، خُودَش را مُحکَم کَرد
دیکشنری عربی به فارسی
تَخَمَّنَ
تَخَمَّنَ
گُمان کَردَن، او حَدس زَد
دیکشنری عربی به فارسی
تَخَفَّفَ
تَخَفَّفَ
بافِر شُدَن، آهِستِه تَر
دیکشنری عربی به فارسی
تَكَوَّنَ
تَكَوَّنَ
تَشکِیل شُدَن، تَشکیل شُدِه اَست
دیکشنری عربی به فارسی
تَنَفَّسَ
تَنَفَّسَ
آه کِشیدَن، نَفَس کِشیدَن
دیکشنری عربی به فارسی
تَضَمَّنَ
تَضَمَّنَ
شامِل بودَن، گُنجاندِه شُدِه اَست
دیکشنری عربی به فارسی
تَعَلَّمَ
تَعَلَّمَ
یاد گِرِفتَن، بَرایِ یادگیری
دیکشنری عربی به فارسی
تَعَلَّقَ
تَعَلَّقَ
مُتِعَلِّق بودَن، او دِلبَستِه شُد
دیکشنری عربی به فارسی