جدول جو
جدول جو

معنی تَعَثَّرَ - جستجوی لغت در جدول جو

تَعَثَّرَ
ناپایدار بودن، او تلو تلو خورد، زمین خوردن
دیکشنری عربی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

یاد گرفتن، برای یادگیری
دیکشنری عربی به فارسی
یادآوری کردن، برای یادآوری
دیکشنری عربی به فارسی
حواس پرت کردن، افسرده بودن، نق زدن، زاری کردن، شکایت کردن، گله کردن
دیکشنری عربی به فارسی
پاکسازی کردن، او تطهیر شد
دیکشنری عربی به فارسی
شگفت زده شدن، او شگفت زده شد، تعجّب کردن
دیکشنری عربی به فارسی
شناختن، برای شناختن
دیکشنری عربی به فارسی
فاسد شدن، پوسیدگی
دیکشنری عربی به فارسی
متعلّق بودن، او دلبسته شد
دیکشنری عربی به فارسی
تصوّر کردن، تصوّر کنید
دیکشنری عربی به فارسی
درونی سازی کردن، او ریشه دوانید
دیکشنری عربی به فارسی
مضطرب شدن، تنش
دیکشنری عربی به فارسی
چکیدن، چکّه کردن
دیکشنری عربی به فارسی
مکرّر بودن، تکرار کنید
دیکشنری عربی به فارسی
غرّش کردن، او منفجر شد، ریز ریز شدن، منتشر شدن، سرنگون کردن، تکّه تکّه شدن، غرغر کردن
دیکشنری عربی به فارسی
تفکّر کردن، او فکر کرد، اندیشیدن
دیکشنری عربی به فارسی
ترشی انداختن، تخمیر
دیکشنری عربی به فارسی
عقب افتادن، او دیر آمد
دیکشنری عربی به فارسی
آزار دادن، زور
دیکشنری عربی به فارسی
لنگ لنگان راه رفتن، او تلو تلو خورد
دیکشنری عربی به فارسی