- تَعَثَّرَ
- ناپایدار بودن، او تلو تلو خورد، زمین خوردن
معنی تَعَثَّرَ - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
یاد گرفتن، برای یادگیری
یادآوری کردن، برای یادآوری
حواس پرت کردن، افسرده بودن، نق زدن، زاری کردن، شکایت کردن، گله کردن
پاکسازی کردن، او تطهیر شد
شگفت زده شدن، او شگفت زده شد، تعجّب کردن
شناختن، برای شناختن
فاسد شدن، پوسیدگی
متعلّق بودن، او دلبسته شد
تصوّر کردن، تصوّر کنید
درونی سازی کردن، او ریشه دوانید
مضطرب شدن، تنش
چکیدن، چکّه کردن
مکرّر بودن، تکرار کنید
غرّش کردن، او منفجر شد، ریز ریز شدن، منتشر شدن، سرنگون کردن، تکّه تکّه شدن، غرغر کردن
تفکّر کردن، او فکر کرد، اندیشیدن
ترشی انداختن، تخمیر
عقب افتادن، او دیر آمد
آزار دادن، زور
لنگ لنگان راه رفتن، او تلو تلو خورد