- تنیده
- بافته منسوج، پرده عکنبوت تار عنکبوت
معنی تنیده - جستجوی لغت در جدول جو
- تنیده
- بافته شده، تفته، تفنه، تنته، تنسته، تینه، تنه
- تنیده ((تَ دِ))
- بافته، منسوج
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
روان با شوکت و خشمت
گل یا میوه از درخت کنده شده، برگزیده منتخب، بر بالای هم قرار داده بنظم و ترتیب، گسترده و پهن شده بنظم و ترتیب
پسندیده، نامدار، معروف
تافته گرم شده داغ گشته
لاغر و ضعیف
بخود پیچیده در هم فشرده ترنجیده
جنبیده لرزیده، بنایی که سقف و دیوار های آن فرو ریخته
گوالاندن بالنیدن پزامیدن (نمو دادن)
دامن (دشت کوه) دامنه
تابیدن
آنکه می تند نساج، عنکبوت تنندو، آلتی است جولاهگانرا مکوک
مطلبی که به گوش رسیده باشد شنوده مسموع
به خودپیچیده، درهم کشیده، فشرده شده
چیده، ویژگی گل یا میوه که از درخت کنده شده، ویژگی آنچه از میان چیزهایی برگزیده و جداشده باشد، گزیده، ویژگی آنچه با نظم و ترتیب در کنار هم یا روی هم قرار داده شده
شنوده، ویژگی مطلبی یا سخنی که به گوش رسیده
بافتن، تابیدن، تار بافتن عنکبوت یا کرم ابریشم
بنایی که سقف و دیوارهای آن بر روی هم فروریخته
جنبیده، لرزیده، بنایی که سقف و دیوارهای آن فروریخته
معروف، شهرت یافته
((خَ دِ یا دَ))
فرهنگ فارسی معین
سروده، خوانده شده، دانای در کار سرود، موسیقی دان، صدا و آوازی که در میان دو کوه و گنبد و مانند آن پیچد
دامنۀ کوه، برای مثال شاه بهرام از این قرار نگشت / سوی شیر آمد از تنیزۀ دشت (نظامی۴ - ۵۸۸)
معروف، مشهور، برای مثال ز شیران توران خنیده تویی / جهان جوی و هم رزم دیده تویی (فردوسی۴ - ۴۰۸) ، از این آشناروی تو داستان / خنیده نیامد بر راستان (نظامی۵ - ۷۶۲)
گرم شده، داغ شده
لاغر، باریک، ضعیف
بافنده، کسی چیزی را می بافد، پای باف، باف کار، نسّاج، جولاهه، حائک، جولاه، بافت کار
در علم زیست شناسی عنکبوت، جانوری بندپا با غده هایی در شکم که ماده ای از آن ترشح می شود که از آن تار می تند و در آن زندگی و به وسیلۀ آن شکار می کند
تارتن، تارتنک، کاربافک، کارتن، کارتنک، شیرمگس، مگس گیر، تنندو، کراتن
در علم زیست شناسی عنکبوت، جانوری بندپا با غده هایی در شکم که ماده ای از آن ترشح می شود که از آن تار می تند و در آن زندگی و به وسیلۀ آن شکار می کند
تارتن، تارتنک، کاربافک، کارتن، کارتنک، شیرمگس، مگس گیر، تنندو، کراتن
سرازیر، سراشیب غنچه