- تمنده
- کسی که زبانش در سخن گفتن میگیرد آنکه حرف را نمیتواندا زمخرج ادا کند
معنی تمنده - جستجوی لغت در جدول جو
- تمنده
- کسی که زبانش هنگام حرف زدن می گیرد و حروف را نمی تواند از مخرج ادا کند، کج زبان، تمده، تلنده
- تمنده ((تَ مَ دِ))
- کسی که زبانش در سخن گفتن می گیرد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فوت کننده، دم زننده، آنکه نفس کشد، ماری باشد دمنده بی زهر، فریاد کننده
آنکه رم کند کسی که بترسد و بگریزد، آنکه به سبب نفرت احتراز کند
جنبنده، متحرک
کسی که بناز راه رود خرامنده
منی انداختن، پاداش دادن
آنکه می تند نساج، عنکبوت تنندو، آلتی است جولاهگانرا مکوک
دلاور و شجاع، بیهوش، بیم زده
ترسنده، رمنده، بوینده
غمناک، غمگین، اندوهگین
آنکه می ترسد و می گریزد، رم کننده
کسی که زبانش هنگام حرف زدن می گیرد و حروف را نمی تواند از مخرج ادا کند، کج زبان، تمده، تمنده
ویژگی کسی که به ناز و خرام راه می رود، خرامنده
کسی که باد در چیزی بدمد، باد کننده، وزنده، کنایه از خروشنده، خشمگین، برای مثال بزد دست سهراب چون پیل مست / چو شیر دمنده ز جا دربجست (فردوسی - ۲/۱۸۲ حاشیه) ، از دمیدن
اندوهگین
یک بری راحت و دراز کشیده
بوینده
جنبنده، حشره
بافنده، کسی چیزی را می بافد، پای باف، باف کار، نسّاج، جولاهه، حائک، جولاه، بافت کار
در علم زیست شناسی عنکبوت، جانوری بندپا با غده هایی در شکم که ماده ای از آن ترشح می شود که از آن تار می تند و در آن زندگی و به وسیلۀ آن شکار می کند
تارتن، تارتنک، کاربافک، کارتن، کارتنک، شیرمگس، مگس گیر، تنندو، کراتن
در علم زیست شناسی عنکبوت، جانوری بندپا با غده هایی در شکم که ماده ای از آن ترشح می شود که از آن تار می تند و در آن زندگی و به وسیلۀ آن شکار می کند
تارتن، تارتنک، کاربافک، کارتن، کارتنک، شیرمگس، مگس گیر، تنندو، کراتن
Throbbing
пульсирующий
pochend
пульсуючий
pulsujący
pulsante
pulsante